تا سر زلف تو در دست نسیم افتادست
دل سودازده از غصه دو نیم افتادست
چشم جادوی تو خود عین سواد سحر است
لیکن این هست که این نسخه سقیم افتادست
در خم زلف تو آن خال سیه دانی چیست
نقطه دوده که در حلقه جیم افتادست
زلف مشکین تو در گلشن فردوس عذار
چیست طاووس که در باغ نعیم افتادست
دل من در هوس روی تو ای مونس جان
خاک راهیست که در دست نسیم افتادست
همچو گرد این تن خاکی نتواند برخاست
از سر کوی تو زان رو که عظیم افتادست
سایه قد تو بر قالبم ای عیسی دم
عکس روحیست که بر عظم رمیم افتادست
آن که جز کعبه مقامش نبد از یاد لبت
بر در میکده دیدم که مقیم افتادست
حافظ گمشده را با غمت ای یار عزیز
اتحادیست که در عهد قدیم افتادست
بیا که قصر امل سخت سست بنیادست
بیار باده که بنیاد عمر بر بادست
غلام همت آنم که زیر چرخ کبود
ز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزادست
چه گویمت که به میخانه دوش مست و خراب
سروش عالم غیبم چه مژدهها دادست
که ای بلندنظر شاهباز سدره نشین
نشیمن تو نه این کنج محنت آبادست
تو را ز کنگره عرش میزنند صفیر
ندانمت که در این دامگه چه افتادست
نصیحتی کنمت یاد گیر و در عمل آر
که این حدیث ز پیر طریقتم یادست
غم جهان مخور و پند من مبر از یاد
که این لطیفه عشقم ز ره روی یادست
رضا به داده بده وز جبین گره بگشای
که بر من و تو در اختیار نگشادست
مجو درستی عهد از جهان سست نهاد
که این عجوز عروس هزاردامادست
نشان عهد و وفا نیست در تبسم گل
بنال بلبل بی دل که جای فریادست
حسد چه میبری ای سست نظم بر حافظ
قبول خاطر و لطف سخن خدادادست
المنة لله که در میکده باز است
زان رو که مرا بر در او روی نیاز است
خمها همه در جوش و خروشند ز مستی
وان می که در آن جاست حقیقت نه مجاز است
از وی همه مستی و غرور است و تکبر
وز ما همه بیچارگی و عجز و نیاز است
رازی که بر غیر نگفتیم و نگوییم
با دوست بگوییم که او محرم راز است
شرح شکن زلف خم اندر خم جانان
کوته نتوان کرد که این قصه دراز است
بار دل مجنون و خم طره لیلی
رخساره محمود و کف پای ایاز است
بردوختهام دیده چو باز از همه عالم
تا دیده من بر رخ زیبای تو باز است
در کعبه کوی تو هر آن کس که بیاید
از قبله ابروی تو در عین نماز است
ای مجلسیان سوز دل حافظ مسکین
از شمع بپرسید که در سوز و گداز است
گروه فضای مجازی: حجتالاسلام راستگو با
بیان اینکه یک معلم اخلاق و قرآن باید به روز باشد تا بتواند نوجوانان و
جوانان را جذب کند گفت: من نیز برای این که بتوانم همگام با نوجوانان جلو
بروم عضو بسیاری از شبکههای اجتماعی از جمله، فیس بوک، وایبر و ... هستم.
به گزارش خبرگزاری بینالمللی قرآن(ایکنا)، مهمان این هفته برنامه بشری شبکه قرآن و معارف سیما حجتالاسلام والمسلمین راستگو، بنیان گذارطرح تربیت مربی کودک ونوجوان حوزه علمیه قم بود. وی با حضور در استودیوی برنامه، به بیان خاطراتی از روزهای گذشته و چگونگی ورود خود به عرصه شعر و قصه قرآنی برای کودکان و نوجوانان پرداخت.
وی به بیان گوشهای از زندگی خود پرداخت و اظهار کرد: من در مشهد به دنیا آمدم و در روستایی به نام سعدآباد بزرگ شدم، پدرم روحانی و قاری مسجد بودند، وی برای جذب مردم به خصوص جوانان به قرآن و مراسم مذهبی روشهای بسیار جدیدی را انتخاب میکرد.
حجتالاسلام راستگو با تأکید بر اینکه بسیاری از دعاها را به دلیل قرائت توسط پدرش حفظ شده است گفت: پدرم هر روز صبح با خواندن شعر ما را برای نماز صبح بیدار میکرد، در حقیقت ما با نوای قرآن پدرمان بزرگ شدیم.
این معلم قرآنی اظهار کرد: من نیز کمی که بزرگتر شدم، در مسجد بعد از نماز پدرم برای بچهها اصول و فروع دین میگفتم، ابتدا این مطالب را با ریتم و شعر بیان میکردم، پس از آن نیز آرام آرام، آن را به صورت جزوه درآورده و حتی در میان بچهها مسابقه نیز برگزار میکردم. رفته رفته نیز در همان مسجد با کمک یکی از دوستان پدر، کتابخانهای دائر کردیم تا نوجوانان بتوانند از آن استفاده کنند.
وی ادامه داد: برخی از بچههای محل از بچههایی بودند که از لحاظ اخلاق و تربیت وضعیت چندان مناسبی نداشتند اما با دعوت آنها به جلسات مطالعه کتاب حتی این افراد نیز به گونهای تغییر کردند که برخی از آنها بعدها به جبهه رفته و به شهادت رسیدند.
ابداع روشهای تدریس جدید
وی در رابطه با روزهای معلمی خود و ابداع روشهای تدریسی جدیدش گفت: من ابتدا در چند مدرسه ملی برنامه اجرا میکردم، رفته رفته کارها و مطالعات را فنیتر و تخصصیتر کردم و روشهای تربیتی و آموزشی جدید را بیشتر مطالعه کردم و ثمره این مطالعات نیز مرکز تربیتی کودکان و نوجوانان شد که در این مرکز هشت هزار مربی قرآن ویژه کودک و نوجوان تربیت شدند.
حجتالاسلام راستگو در رابطه با اولین برنامه تلویزیونی خود گفت: اولین برنامه تلویزیونی بنده طی سال 58 و شش ماه پس از پیروزی انقلاب اجرا شد. در آن زمان رئیس صدا و سیما اصرار داشتند که بنده با لباس روحانیت جلوی دوربین نیایم، سپس که ایشان راضی شدند خودم در ابتدا تصمیم گرفتم با لباس روحانیت برنامه اجرا نکنم اما بعد از مدتی لباس پوشیدم ولی عدهای در همان زمان میگفتند که راستگو روحانی نبوده و بعدا لباس روحانیت پوشیده که این اصلا حرف درستی نبود زیرا من از قبل روحانی بودم.
در ادامه برنامه بشری تصاویری از حضور حجتالاسلام راستگو در جبهه نشان داده شد، وی در رابطه با این تصاویر گفت: شهید آوینی خودشان فیلمبردار این صحنه بودند، در آن زمان من برای روحیه دادن به رزمندهها به جبهه میرفتم تا با شوخی و طنز شرایط سخت را کمی آسانتر کنم.
وی افزود: یکی از قشنگترین خاطرات من نیز روزی بود که در خرمشهر و زیر گلوله و آتش برنامه اجرا میکردم، در آن روز در یک برنامه 20 دقیقهای، چهار بار به دلیل انفجارها برنامه قطع شد، هر بار که خمپارهای شلیک میشد هر کداممان به سمتی میرفتیم و دوباره بالافاصه با آرام شدن اوضاع برای ضبط برنامه بازمیگشتیم.
همراه شدن با زمان
حجتالاسلام راستگو تأکید کرد: یک معلم اخلاق و قرآن باید به روز باشد تا بتواند نوجوانان و جوانان را جذب کند، من نیز برای این که بتوانم همگام با نوجوانان جلو بروم عضو بسیاری از شبکههای اجتماعی از جمله، فیس بوک، وایبر و ... هستم زیرا از این موضوع آگاهی دارم که امروزه فرزندانمان بسیاری از وقت خود را صرف این شبکهها میکنند.
وی ادامه داد: امروزه در تعلیم و آموزش قرآنی باید از برنامههای مجازی و اینترنت بهره جست و به گونهای از روشهای جدید استفاده کرد که بتوان زندگی نوجوانان را با رنگهای شاد دینی رنگارنگ کرد.