خبرگزاری بین‌المللی قرآن " ایکنا" شعبه بوشهر

۞ حامد فکوری خبرنگار قرآنی ایکنا در پایگاه سایبری سربازان امام خامنه ای ۞

خبرگزاری بین‌المللی قرآن " ایکنا" شعبه بوشهر

۞ حامد فکوری خبرنگار قرآنی ایکنا در پایگاه سایبری سربازان امام خامنه ای ۞

مشخصات بلاگ

الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم

سر آغاز هر نامه نام خداست

که بی نام او نامه یکسر خطاست

برنامه‌ریزى و تاکتیک و اتاق فرمان:
در دفاع مقدس و در همه‌ى جنگهائى که در صدر اسلام، زمان پیغمبر یا بعضى از ائمه (علیهم‌السّلام) بوده است، کسانى که وارد میدان جهاد میشدند، براى تکلیف هم حرکت میکردند. جهاد فى‌سبیل‌الله یک تکلیف بود. در دفاع مقدس هم همین جور بود؛ ورود در این میدان، با احساس تکلیف بود؛ آن کسانى که وارد میشدند، اغلب احساس تکلیف میکردند. اما آیا این احساس تکلیف، معنایش این بود که به نتیجه نیندیشند؟ راه رسیدن به نتیجه را محاسبه نکنند؟ اتاق جنگ نداشته باشند؟ برنامه‌ریزى و تاکتیک و اتاق فرمان و لشکر و تشکیلات نظامى نداشته باشند؟ اینجور نیست. بنابراین تکلیف‌گرائى هیچ منافاتى ندارد با دنبال نتیجه بودن، و انسان نگاه کند ببیند این نتیجه چگونه به دست مى‌آید، چگونه قابل تحقق است؛ براى رسیدن به آن نتیجه، بر طبق راههاى مشروع و میسّر، برنامه‌ریزى کند.

نوزدهم رمضان ۹۲
حامد فکوری
خبرنگار خبرگزاری بین المللی قرآنی (ایکنا)

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
آخرین نظرات
  • ۱۳ مرداد ۹۸، ۰۱:۴۱ - علیرضا
    سپاس
نویسندگان
پیوندها

۱۷۲۸ مطلب توسط «حامد فکوری» ثبت شده است

«جریان تکفیری» از نگاه رهبر معظم انقلاب

%c2%ab%d8%ac%d8%b1%db%8c%d8%a7%d9%86-%d8%aa%da%a9%d9%81%db%8c%d8%b1%db%8c%c2%bb-%d8%a7%d8%b2-%d9%86%da%af%d8%a7%d9%87-%d8%b1%d9%87%d8%a8%d8%b1-%d9%85%d8%b9%d8%b8%d9%85-%d8%a7%d9%86%d9%82%d9%84%d8%a7%d8%a8


گروه سیاسی: رهبر معظم انقلاب در دیدارهای مختلف ابعاد گوناگون «جریان تکفیری» را تشریح کرده‌اند که لازم است در قالب یک بسته هر جنبه آن مورد مطالعه قرار گیرد.




به گزارش خبرگزاری بین‌المللی قرآن(ایکنا) به نقل از پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت‌الله العظمی خامنه‌ای، رهبر معظم انقلاب در دیدار شرکت‌کنندگان در «کنگره‌ جهانى‌ جریان‌هاى افراطى و تکفیرى از دیدگاه علماى اسلام» فرمودند: «جریانى که امروز به نام داعش شناخته می‌شود یکى از فروع شجره‌ خبیثه‌ تکفیر است، همه‌ آن نیست» ( ۱۳۹۳/۹/۴).

پیش از این نیز ایشان در دیدارهای مختلف به تشریح ابعاد گوناگون جریان تکفیری پرداخته بودند. لذا بیانات رهبر انقلاب اسلامی درباره جریان تکفیری در دیدارهای مختلف به شرح ذیل بررسی شده است:

ویژگی‌های جریان تکفیری:

۱. تکفیر مسلمانان به‌خاطر جهالت و نداشتن نگاه نو و فهم نو از معارف اسلامی

اسلام باید محور باشد. فکر اسلام و شریعت اسلام باید محور باشد. سعی کردند وانمود کنند که شریعت اسلامی با پیشرفت و تحول و تمدن و اینها سازگار نیست. این، حرف دشمن است؛ نخیر، کاملاً سازگار است. البته در دنیای اسلام کم نیستند کسانی که با روحیه‌ی تحجر و ارتجاع و جمود و عدم قدرت اجتهاد توانسته‌اند این حرف دشمن را به نحوی تبیین و اثبات کنند. اینها مسلمانند، اما در خدمت آنهایند. ما در اطراف خودمان، در برخی از این کشورهای اسلامی، از این قبیل داریم؛ اسمشان مسلمان است، اما یک ذره فکر نو، نگاه نو، فهم نو از معارف اسلامی، انسان در آنها مشاهده نمیکند. اسلام مال همیشه‌ی دنیاست، اسلام مال همه‌ی قرنهاست، اسلام مال همه‌ی دورانهای پیشرفت بشری است؛ جوابگوست. آن فکری که بتواند پاسخگوئی اسلام را به این نیازها بفهمد، باید آن را پیدا کرد. بعضی‌ها این فکر را ندارند؛ فقط بلدند این را تکفیر کنند، آن را تفسیق کنند، اسم خودشان را هم مسلمان بگذارند. در نهایت هم یک وقتهائی انسان می‌بیند که در یک مواردی سرشان با سر مزدوران دشمن در یک آخور است! شریعت اسلامی را و فکر اسلامی را محور فعالیت خودمان قرار بدهیم؛ این هم یکی از هدفهاست. ۱۳۹۱/۰۹/۲۱

۲. حمایت سرویس‌هاى امنیتى و اطلاعاتى آمریکا و رژیم صهیونیستی از جریان تکفیری

امروز یک عده‌اى در بخشهاى مختلف دنیاى اسلام به‌نام گروه‌هاى تکفیرى و وهابى و سَلَفى، علیه ایران، علیه شیعه، علیه تشیع، دارند تلاش میکنند، کارهاى بدى میکنند، کارهاى زشتى میکنند؛ اما اینها دشمنهاى اصلى نیستند؛ این را همه بدانند. دشمنى میکنند، حماقت میکنند اما دشمن اصلى، آن کسى است که اینها را تحریک میکند، آن کسى است که پول در اختیارشان میگذارد، آن کسى است که وقتى انگیزه‌ى آنها اندکى ضعیف شد، با وسایل گوناگون آنها را انگیزه‌دار میکند؛ دشمن اصلى، آن کسى است که تخم شکاف و اختلاف را بین آن گروه نادان و جاهل، و ملت مظلوم ایران مى‌افشاند؛ اینها آن دست پنهانِ سرویس‌هاى امنیتى و اطلاعاتى است. ۱۳۹۳/۰۳/۱۴

۳. فریب‌خورده بودن گروه‌های تکفیری

ما مکرر گفته‌ایم این گروه‌هاى بى‌عقلى را که به نام سَلَفى‌گرى، به نام تکفیر، به نام اسلام با نظام جمهورى اسلامى مقابله میکنند، دشمن اصلى نمیدانیم؛ ما شما را فریب‌خورده میدانیم؛ به اینها گفته‌ایم: لَئِن بَسَطتَ اِلَىَّ یَدَکَ لِتَقتُلَنى ما اَنا بِباسِطٍ یَدِىَ اِلَیکَ لِاَقتُلَکَ اِنّى اَخافُ اللهَ رَبَّ العَلَمین؛ تو اگر خطا میکنى، اشتباه میکنى، کمر به قتل برادر مسلمان خودت میبندى، ما تو [آدمِ] نادان و جاهل را کسى نمیدانیم که بایستى کمر به قتل او ببندیم؛ البته از خودمان دفاع میکنیم، هر کسى به ما حمله بکند، با مشت محکم ما مواجه خواهد شد، این طبیعى است؛ اما معتقدیم اینها دشمنان اصلى نیستند، فریب‌خورده هستند. ۱۳۹۳/۰۳/۱۴

۴. شرک ندانستن اطاعت طواغیت زنده و شرک دانستن احترام به قبر بزرگان

لازم است اشاره‌ای بکنم به یک حادثه‌ی تلخی که این روزها اتفاق افتاد؛ که هم خود حادثه تلخ بود، هم حاکی از دستهای پشت پرده‌ی زیادی بود؛ و آن، حادثه‌ی تخریب قبر صحابی جلیل‌القدر، حجربن‌عدی (رضوان اللّه تعالی علیه و سلام اللّه علیه) و اهانت به پیکر این بزرگوار بود. از جهاتی این قضیه تلخ است: خود اهانت به یک صحابی که از بزرگان اصحاب پیغمبر است و از حواریین امیرالمؤمنین (علیه الصّلاة و السّلام) است و شهید در راه خدا است، قبر او را بعد از هزار و چهار صد سال بشکافند، جسد مطهر او را بیرون بیاورند و مورد اهانت قرار دهند، یک حادثه‌ی بسیار تلخ و غم‌انگیزی است. در کنار این، تلخی دیگری که وجود دارد، این است که در میان مجموعه‌ی مسلمانان و امت اسلامی کسانی پیدا شوند که با افکار پلید و متحجر و عقب‌مانده و خرافی خود، تجلیل از بزرگان و برجستگان و چهره‌های نورانی صدر اسلام را شرک بدانند، کفر بدانند؛ واقعاً این مصیبتی است...
اینها به عنوان اینکه این کارها پرستش است، این اقدامهای خبیث را میکنند! رفتن سر قبر یک انسانی و طلب رحمت کردن برای او از خدای متعال، و طلب رحمت کردن برای خود در آن فضای معنوی و روحانی، شرک است؟ شرک این است که انسان بشود ابزار دست سیاستهای اینتلیجنس انگلیس و سی.آی.ای آمریکا و با این اعمال، دل مسلمانان را غمدار کند، آزرده کند. اینها اطاعت و عبودیت و خاکساری در مقابل طواغیت زنده را شرک نمیدانند، احترام به بزرگان را شرک میدانند! خود این، یک مصیبتی است. جریان تکفیریِ خبیث که امروز در دنیای اسلام به برکت برخی از منابع مادی، متأسفانه پول و امکانات هم در اختیار دارند، یکی از مصائب اسلام است. ‌۱۳۹۲/۰۲/۱۶

شواهد خدمت جریان تکفیری به استکبار:

۱. منحرف کردن حرکت بیدارى اسلامى

جریان تکفیر توانست حرکت بیدارى اسلامى را منحرف کند. حرکت بیدارى اسلامى یک حرکت ضدّآمریکا، ضدّاستبداد، ضدّدست‌نشاندگان آمریکا در منطقه بود؛ حرکتى بود از سوى عموم مردم در کشورهاى مختلف شمال آفریقا که علیه استکبار بود، علیه آمریکا بود. جریان تکفیر، این حرکت عظیم ضدّاستکبارى و ضدّآمریکایى و ضدّاستبدادى را تغییر جهت داد به جنگ بین مسلمانان و به برادرکشى. خطّ مقدّم مبارزات در این منطقه مرزهاى فلسطین اشغالى بود. جریان تکفیر آمد این خطّ مقدّم را تبدیل کرد به خیابانهاى بغداد و مسجد جامع سوریّه و دمشق و خیابانهاى پاکستان و شهرهاى مختلف سوریّه، و اینها شد خطّ مقدّم مبارزه! ۱۳۹۳/۰۹/۰۴

۲. سازش پشتیبانان جریان تکفیر با رژیم صهیونیستى برای جنگ با مسلمان‌ها

آن کسانى که پشتیبان جریان تکفیرند، با رژیم صهیونیستى میسازند تا با مسلمانها بجنگند. به رژیم صهیونیستى اخم هم نمیکنند امّا نسبت به کشورهاى اسلامى و ملّتهاى اسلامى به بهانه‌هاى مختلف، انواع و اقسام ضربه‌ها را میزنند و توطئه میکنند. ۱۳۹۳/۰۹/۰۴

۳. ویران شدن زیرساخت‌هاى کشورهاى اسلامى با تحرکات جریان تکفیرى

این حرکت فتنه‌آلودى که جریان تکفیرى در کشورهاى اسلامى - در عراق و سوریّه و لیبى و لبنان و بعضى از کشورهاى دیگر - به‌وجود آورد، منجر به این شد که زیرساخت‌هاى ارزشمند این کشورها ویران بشود. شما ببینید چقدر جاده، چقدر پالایشگاه، چقدر معدن، چقدر فرودگاه، چقدر خیابان، چقدر شهر، چقدر خانه در این کشورها از بین رفت بر اثر این جنگهاى داخلى، بر اثر این برادرکشى‌ها؛ چقدر زمان لازم است، چقدر پول لازم است، چقدر هزینه باید داد تا دوباره اینها به حال اوّل برگردد. اینها ضررها و ضربه‌هایى است که جریان تکفیر تا امروز و در این چند سال گذشته، به دنیاى اسلام زده است. ۱۳۹۳/۰۹/۰۴

۴. مخدوش کردن چهره‌ اسلام در دنیا

جریان تکفیر چهره‌ى اسلام را در دنیا مخدوش کرد، زشت کرد. همه‌ى دنیا در تلویزیون‌ها دیدند که کسى را مى‌نشانند و با شمشیر گردن میزنند، بدون اینکه جرمى براى او معیّن شده باشد. لا یَنهکُمُ اللهُ عَنِ الَّذینَ لَم یُقاتِلوکُم فِى الدّینِ وَ لَم یُخرِجوکُم مِن دِیارِکُم اَن تَبَرّوهُم وَ تُقسِطوا اِلَیهِم اِنَّ اللهَ یُحِبُّ المُقسِطین. اِنَّما یَنهکُمُ اللهُ عَنِ الَّذینَ قاتَلوکُم فِى الدّینِ وَ اَخرَجوکُم مِن دِیارِکُم وَ ظاهَروا عَلى‌ اِخراجِکُم اَن تَوَلَّوهُم. اینها درست بعکس عمل کردند؛ مسلمان را کشتند، غیر مسلمانِ غیر متعرّض را زیر شمشیر نشاندند، تصویر آن در همه‌ى دنیا پخش شد، همه‌ى دنیا این را دیدند. همه‌ى دنیا دیدند که یک نفرى به نام اسلام دست کرد از سینه‌ى یک آدم کشته شده، دل او را بیرون آورد و به دندان کشید! این را دنیا دید. اینها به نام اسلام تمام شد؛ اسلامِ رحمت، اسلامِ تعقّل، اسلامِ منطق، اسلامِ «لا یَنهکُمُ اللهُ عَنِ الَّذینَ لَم یُقاتِلوکُم فِى الدّین»، این اسلام را اینها این‌جورى معرّفى کردند؛ از این جنایتى بالاتر؟ از این فتنه‌اى خبیث‌تر؟ این مال جریان تکفیر است. ۱۳۹۳/۰۹/۰۴

۵. تنها گذاشتن محور مقاومت در جنگ پنجاه روزه غزّه

اینها، محور مقاومت را تنها گذاشتند. غزّه پنجاه روز تنها جنگید، پنجاه روز تنها مقاومت کرد. دولتهاى اسلامى به کمک غزّه نرفتند، پولها و دلارهاى نفتى در خدمت غزّه قرار نگرفتند؛ اگرچه بعضى از آنها در خدمت رژیم صهیونیستى قرار گرفتند! ۱۳۹۳/۰۹/۰۴

۶. منحرف کردن شور و حماسه‌ جوانان مسلمان در سراسر دنیاى اسلام

جریان تکفیر، شور و حماسه‌ى جوانان مسلمان را در سراسر دنیاى اسلام منحرف کرد. امروز در سرتاسر دنیاى اسلام، جوانان یک شور و حماسه‌اى دارند، بیدارى اسلامى در اینها اثر گذاشته است، آماده هستند درخدمت هدفهاى بزرگ اسلام حرکت کنند، [امّا] این جریان تکفیر، این شور و حماسه را منحرف کرد و کسانى از جوانان بى‌خبر و جاهل را کشاند به سمت سر بریدن مسلمان و قتل‌عام زن و بچّه و کودک یک روستا! این جزو سیّئات جریان تکفیر است. ۱۳۹۳/۰۹/۰۴

۷. پشتیبانی تسلیحاتی آمریکا از داعش توسط هواپیماهای ترابری

به ما اطّلاع دادند که هواپیماهاى ترابرى آمریکا، مهمّاتى را که این گروه موسوم به داعش احتیاج داشتند، در مراکزى که داعش در عراق مستقر بود، از آسمان پرتاب کردند و براى آنها کمک رساندند. گفتیم لابد این کار، اشتباهى بوده؛ بعد تکرار شد؛ آن‌طور که به من اطّلاع دادند پنج مرتبه این اتّفاق افتاده است! پنج مرتبه اشتباه میکنند؟ آن‌وقت بظاهر ائتلاف ضدّ داعش درست کرده‌اند! که دروغ محض است؛ این ائتلاف، دنبال اهداف خبیث دیگرى است، میخواهند این فتنه را زنده نگه دارند؛ دو طرف را به جان هم بیندازند، جنگ خانگىِ بین مسلمانان را همین‌طور استمرار بدهند تا این [جنگ‌] بماند؛ هدف آنها این است؛ البتّه نخواهند توانست، این را بدانید. ۱۳۹۳/۰۹/۰۴

۸. ایجاد جنگ شیعه و سنی به جای همکاری با برادران مسلمان

امروز در دنیا دشمنانى به‌صورت علنى با اسلام مقابله میکنند؛ مقابله‌ى آنها در درجه‌ى اول با ایجاد اختلاف است. عمیق‌ترین اختلافها و خطرناک‌ترین اختلافها، اختلافهاى عقیدتى و ایمانى است. امروز در دنیا، تحریکات ایمانى و عقیدتى براى به جان هم انداختن مسلمانان، به‌وسیله‌ى دستهاى استکبارى انجام میگیرد. یک عده‌اى، عده‌اى را تکفیر میکنند؛ عده‌اى علیه عده‌ى دیگرى شمشیر میکشند؛ برادران به جاى همکارى با یکدیگر و گذاشتن دست در دست یکدیگر، علیه برادران دست در دست دشمنان میگذارند! جنگ شیعه و سنى به راه مى‌اندازند و تحریکات قومى و طائفى را لحظه به لحظه افزایش میدهند؛ [البته] دستهایى که این کارها را میکنند، دستهاى شناخته‌شده‌اى هستند. اگر نیروى خِرَد، چراغ اندیشه و آگاهى - که قرآن ما را به آن امر کرده است - به کار بیفتد، خب دست دشمن را مى‌بینیم، انگیزه‌ى دشمن را میفهمیم. ۱۳۹۳/۰۳/۰۶

۹. تبدیل معادله جهاد و مقاومت به تکفیر و ترور فرزندان اسلام

از سوی دیگر دشمنان اسلام و امپراطوران کفر و نفاق به رهبری امریکا و اسرائیل می‌خواهند معادله‌ی جهاد و مقاومت را تبدیل به طرح تکفیر و ترور فرزندان اسلام نموده و در یک کلام، جنگ شیعه - سنی را به مثابه‌ دل‌مشغولی ملت‌های مسلمان بر جهان اسلام تحمیل کنند و به خیال خود از این راه بر تمامی مقدرات مادی و معنوی جهان اسلام مسلط شوند. ۱۳۹۱/۰۴/۲۴

وظیفه مسلمانان برای مقابله با جریان تکفیری:

۱. تشکیل نهضت علمى از سوی علمای مذاهب اسلامی براى ریشه‌کن کردن جریان تکفیرى

چند وظیفه‌ بزرگ وجود دارد که باید انجام داد... یکى [تشکیل‌] یک نهضت علمى و منطقى فراگیر از سوى همه‌ى علماى مذاهب اسلامى است براى ریشه‌کن کردن جریان تکفیرى؛ این مخصوص مذهبى دون مذهبى [دیگر] نیست؛ همه‌ى مذاهب اسلامى که دلشان براى اسلام میسوزد، اسلام را قبول دارند و براى اسلام دل میسوزانند، در این وظیفه سهیمند، شریکند؛ باید یک حرکت علمىِ عظیمى انجام بگیرد. آنها با شعار دروغین «پیروى از سَلَف صالح» وارد این میدان شدند؛ باید بیزارى سلف صالح را از کارى که اینها میکنند و از حرکتى که اینها میکنند، با زبان دین، با زبان علم، با منطق صحیح، به اثبات رساند. جوانان را نجات بدهید! عدّه‌اى هستند که تحت تأثیر این افکار گمراه‌کننده قرار میگیرند و بیچاره‌ها خیال میکنند دارند کارِ خوب انجام میدهند، مصداق آیه‌ى شریفه‌ى «قُل هَل نُنَبِّئُکُم بِالاَخسَرینَ اَعمالًا * اَلَّذینَ ضَلَّ سَعیُهُم فِى الحَیوةِ الدُّنیا وَ هُم یَحسَبونَ اَنَّهُم یُحسِنونَ صُنعًا» هستند؛ خیال میکنند دارند جهاد فى‌سبیل‌الله میکنند. ۱۳۹۳/۰۹/۰۴

۲. تنظیم منشور وحدت اسلامی توسط علما و روشنفکران اسلامی

علاج اصلی، داروی اصلی برای امروزِ دنیای اسلام، داروی «اتحاد» است؛ باید با هم متحد بشوند. علما و روشنفکران اسلام بنشینند و منشور وحدت اسلامی را تنظیم کنند؛ منشوری تهیه کنند تا فلان آدم کج‌فهمِ متعصبِ وابسته‌ی به این، یا فلان، یا آن فرقه‌ی اسلامی، نتواند آزادانه جماعت کثیری از مسلمانان را متهم به خروج از اسلام کند؛ تکفیر کند. تهیه‌ی منشور جزو کارهایی است که تاریخ، امروز از روشنفکران اسلامی و علمای اسلامی مطالبه می‌کند. اگر شما این کار را نکنید، نسلهای بعد از شما مؤاخذه خواهند کرد. ۱۳۸۶/۰۱/۱۷

۳. روشنگرى نسبت به نقش سیاست‌هاى استکبارى آمریکا و انگلیس

کار [دیگری] که بسیار لازم است، روشنگرى نسبت به نقش سیاستهاى استکبارى آمریکا و انگلیس است. باید روشنگرى کرد؛ باید دنیاى اسلام همه بدانند که نقش سیاستهاى آمریکا در این میان چیست؛ نقش سرویس‌هاى جاسوسى آمریکا و انگلیس و رژیم صهیونیستى در این احیاء جریان فتنه‌ى تکفیرى چیست؛ این را باید همه بدانند. همه باید بدانند که اینها دارند براى آنها کار می‌کنند؛ نقشه از آنها است، پشتیبانى از آنها است، ارائه‌ى طریق از آنها است، پول هم از دست‌نشاندگان آنها [یعنى] حکومتهاى منطقه است که پولش را می‌دهند، این بیچاره‌ها را بدبخت می‌کنند و دنیاى اسلام را دچار این مشکل می‌کنند. ۱۳۹۳/۰۹/۰۴

۴. ارشاد گروه‌های تکفیری

ما بایستی مردم خودمان را هشیار و بیدار کنیم و خودمان مراقب باشیم. آن کسانی که بدون فهم، فهم حقیقت، بدون تقوا، جمعیت عظیمی از مسلمانان را از دین خارج می‌دانند، خارج می‌کنند، تکفیر می‌کنند این گروه‌های تکفیریِ نادان - حقیقتاً مناسب‌ترین صفت برای اینها نادانی است، اگرچه در آنها خباثت هم هست، اما جهالت مهمترین خصوصیت اینهاست - اینها را بایستی ما تا آنجایی که می‌توانیم، ارشاد کنیم؛ مردم را از اینها بترسانیم که مردمِ ما «و لتصغی الیه افئدة الذین لایؤمنون بالأخرة و لیرضوه و لیقترفوا ما هم مقترفون» بعضی‌ها به خاطر ضعف ایمان، به خاطر ضعف معرفت، مجذوب این حرفهای دشمنان می‌شوند. ما باید مراقبت کنیم. وظیفه‌ی علما، وظیفه‌ی سنگینی است. امروز وحدت دنیای اسلام، یک هدف اعلاست که اگر این وحدت حاصل شد، آن وقت دنیای اسلام حقیقتاً می‌تواند به عزت کامل و عمل به احکام اسلامی دست پیدا کند؛ می‌تواند این کار را هم بکند. هم دولتها باید کمک کنند، هم ملتها باید کمک کنند. ۱۳۸۵/۱۰/۲۵

۵. اهتمام به قضیّه‌ فلسطین و قدس شریف و مسئله‌ مسجدالاقصى

کار [دیگری] که حتماً باید انجام بگیرد، اهتمام به قضیّه‌ى فلسطین است. نگذارید قضیّه‌ فلسطین و قدس شریف و مسئله‌ى مسجدالاقصى به دست فراموشى سپرده بشود؛ آنها این را میخواهند. آنها میخواهند دنیاى اسلام از قضیّه‌ى فلسطین غفلت کند. الان شما ببینید در همین روزها کابینه‌ى رژیم صهیونیستى، یهودیّت کشور فلسطین را اعلام کرد؛ به‌عنوان یک کشور یهودى آن را اعلام کرد. از مدّتها قبل دنبال این قضیّه بودند، حالا بصراحت این کار را انجام دادند. در غفلت دنیاى اسلام، در غفلت آحاد مردم و ملّتهاى مسلمان، رژیم صهیونیستى به دنبال تصرّف قدس شریف است، به دنبال تصرّف مسجدالاقصى است، به دنبال تضعیف هرچه بیشتر فلسطینیان است؛ این را باید توجّه داشت. همه‌ ملّتها باید از دولت‌هاى خودشان مطالبه کنند مسئله‌ فلسطین را؛ علماى اسلامى از دولت‌هاى خودشان بخواهند و مطالبه کنند پیگیرىِ مسئله‌ فلسطین را؛ این یکى از وظایف عمده‌ مهم است. ۱۳۹۳/۰۹/۰۴

۶. حفظ اتحاد و دوری از بدبینی بین شیعه و سنی

مسئله‌ وحدت، وحدت ملی، حفظ اتحاد؛ این جزو وظائف ما است. حضور نیروهای تکفیری که امروز متأسفانه در برخی از نقاط منطقه فعالند، خطر بزرگشان این نیست که بی‌گناه‌هان را میکشند، آن هم جنایت است، بزرگ است؛ اما خطر بزرگ این است که دو گروه شیعه و سنی را نسبت به هم بدبین میکنند؛ این خیلی خطر بزرگی است؛ جلوی این بدبینی را باید بگیریم. نه از آن طرف شیعیان خیال کنند که یک گروه آنچنانی که با شیعه این‌جور رفتار می‌کند این جبهه‌ی اهل تسنن است که با اینها مقابله می‌کند، نه جبهه‌ی اهل سنت تحت تأثیر حرفهای آنها - آنچه آنها راجع به شیعه می‌گویند و تهمتهایی که میزنند و آتش‌افروزی‌هایی که میکنند - قرار بگیرند. باید مراقب باشند؛ هم شیعه مراقب باشد، هم سنی مراقب باشد. این را بایستی در همه‌ی مناطق کشور همه بدانند؛ هم سنی‌ها بدانند، هم شیعه‌ها بدانند؛ نگذارند که این وحدتی امروز در بین کشور هست ‌[از بین برود]؛ که یکی از بخش‌ها وحدت مذاهب شیعه و سنی و وحدت اقوام است. برجسته کردن خصوصیات قومی و دمیدن در آتش قوم‌گرایی، کارهای خطرناکی است، بازی با آتش است؛ به این هم باید توجه بکنند. ۱۳۹۲/۱۲/۱۵
یکی از دستورات قرآن این است که آحاد امت اسلامی با یکدیگر متحد باشند؛ دست در دست یکدیگر بگذارند: «و اعتصموا بحبل اللّه جمیعا و لا تفرّقوا». این خطاب به کیست؟ خطاب به ما است، خطاب به ملت ایران است، خطاب به ملتهای مسلمان کشورهای اسلامی است، خطاب به همه‌ی مؤمنین به اسلام در سراسر دنیا است. ما به این عمل می‌کنیم؟
نقطه‌ی مقابل این آموزش قرآنی، آموزش استعماری است: اختلاف میان مسلمانان. یک عده، یک عده‌ی دیگر را تکفیر کنند، لعن کنند، خود را از آنها بری بدانند. این چیزی است که امروز استعمار می‌خواهد؛ برای اینکه ما با هم نباشیم. متأسفانه بعضی از دولتهای اسلامی و حکومتهای اسلامی فریب می‌خورند؛ آنها هم داخل بازی دشمن می‌شوند؛ فریب دشمن را می‌خورند، برای دشمن کار می‌کنند؛ گاهی دانسته، گاهی هم ندانسته. ۱۳۹۲/۰۳/۱۸

۷. ایجاد وحدت بین مسلمانان بر محور وجود مقدس نبی مکرم(صلّی‌الله‌علیه‌وآله)

وجود مقدس نبی مکرم و رسول اعظم اسلام، مهمترین نقطه‌ ایجاد وحدت است. قبلاً هم این را عرض کردیم که دنیای اسلامی می‌تواند در این نقطه به هم پیوند بخورد؛ اینجا، جایی است که عواطف همه‌ مسلمان‌ها در آنجا متمرکز می‌شود؛ این، کانون عشق و محبت و دنیای اسلام است. حالا شما ببینید قلم‌های پول گرفته‌ی از صهیونیست‌ها، همین کانون را مورد توجه قرار می‌دهند و به آن اهانت می‌کنند؛ برای اینکه اهمیت اهانت به امت اسلامی و تحقیر دنیای اسلام، کم‌کم از بین برود. این، نقطه‌ اصلی است؛ سیاستمداران، نخبگان علمی و فرهنگی، نویسندگان، شعرا و هنرمندان ما روی این نقطه تکیه کنند و همه‌ مسلمانها با این شعار به هم نزدیک شوند. موارد مورد اختلاف را در نظر نگیرند، یکدیگر را متهم نکنند، یکدیگر را تکفیر نکنند و یکدیگر را از حوزه‌ی دین خارج نکنند. دل‌ها در سراسر امت اسلامی، به یاد پیامبر و به عشق پیغمبر طراوت پیدا می‌کند؛ همه‌ ما دلباخته و عاشق آن بزرگواریم. ۱۳۸۵/۰۱/۲۷

۸. افزایش عوامل اقتدار در درون مسلمانان

کسانی که امروز دنیای اسلام را از اتحاد و یکپارچگی دور می‌کنند - در حالی که احتیاج به یکپارچگی، امروز بیشتر از همیشه است - اینها به نفع شیاطین کار می‌کنند، به نفع ابلیس‌ها کار می‌کنند. امروز می‌بینید دنیای غرب، دستگاه استعمار، گردانندگان کمپانی‌های نفتی و تجاری بزرگ دنیا، این کارتل‌ها و تراست‌ها، همه دارند پول خرج می‌کنند، نقشه‌ریزی می‌کنند برای اسلام‌ستیزی. قرآن را آتش می‌زنند، نام مبارک پیغمبر را مورد اهانت قرار می‌دهند، کاریکاتور درست می‌کنند، کتاب می‌نویسند، در پایتخت‌های بزرگ اروپا علیه مسلمان‌ها هیجانات قومی درست می‌کنند - می‌بینید دیگر؛ اینها چیزهای روشن و واضحی است - اینها معنایش چیست؟ معنایش اسلام‌ستیزی است.
امروز دشمنان غربی، علیه اسلام و مسلمانان، شمشیر را از رو بسته‌اند. خب، اینجا تکلیف مسلمان‌ها چیست؟ مسلمان‌ها باید به عناصر قدرت خودشان برگردند؛ مسلمان‌ها باید در درونِ خودشان عوامل اقتدار و توانائی را روزبه‌روز افزایش دهند. یکی از مهمترین عوامل اقتدار، همین اتحاد و اتفاق است. این برای ما درس است، برای ملت‌های مسلمان درس است. ۱۳۹۲/۰۳/۱۸

۹. بدبین بودن به اسلام مطلوب واشنگتن، لندن و پاریس

به اسلام مطلوب واشنگتن و لندن و پاریس بدبین باشید؛ چه از نوع لائیک و غرب‌گرا، و چه از نوع متحجر و خشن آن. به اسلامی که رژیم صهیونیستی را تحمل می‌کند، ولی با مذاهب اسلامیِ دیگر بی‌رحمانه مواجه می‌شود، دست آشتی به سوی آمریکا و ناتو دراز می‌کند، ولی در داخل به جنگ‌های قبیله‌ای و مذهبی دامن می‌زند و اشدّاء با مؤمنین و رحماء با کفار است، اعتماد نکنید. به اسلام آمریکائی و انگلیسی بدبین باشید، که شما را به دام سرمایه‌داری غرب و مصرف‌زدگی و انحطاط اخلاقی می‌کشانند. در دهه‌های گذشته، هم نخبگان و هم حاکمان، به وابستگی بیشتر خود به فرانسه و انگلیس و آمریکا و یا شوروی افتخار می‌کردند و از سمبل‌های اسلامی می‌گریختند؛ و امروز همه چیز برعکس شده است. ۱۳۹۰/۱۱/۱۴

  • حامد فکوری

وقتی نور محبت در زندگی خاموش می‌شود/ اسلام و حقوق زن و شوهر

%d9%88%d9%82%d8%aa%db%8c-%d9%86%d9%88%d8%b1-%d9%85%d8%ad%d8%a8%d8%aa-%d8%af%d8%b1-%d8%b2%d9%86%d8%af%da%af%db%8c-%d8%ae%d8%a7%d9%85%d9%88%d8%b4-%d9%85%db%8c%e2%80%8c%d8%b4%d9%88%d8%af-%d8%a7%d8%b3%d9%84%d8%a7%d9%85-%d9%88-%d8%ad%d9%82%d9%88%d9%82-%d8%b2%d9%86-%d9%88-%d8%b4%d9%88%d9%87%d8%b1


گروه اجتماعی: همسرآزاری از آسیب‌های اجتماعی پنهان است که معمولاً در محیط بسته‌ خانه شکل گرفته و سبب عدم اطمینان و از هم‌گسیختگی کانون خانواده می‌شود و نور محبت را در زندگی خاموش می‌کند.




به گزارش خبرگزاری بین‌المللی قرآن(ایکنا) از خراسان جنوبی، با وجود دگرگونی در ساختار خانواده و نقش‌های خانوادگی، بی‌تردید خانواده همچنان یکی از ارکان و نهادهای اصلی جامعه به‌شمار می‌رود.

اهمیت خانواده از این روست که نه تنها محیط مناسبی برای همسران به‌شمار می‌آید بلکه وظیفه جامعه‌پذیری و تربیت نسل‌های آتی را نیز بر عهده دارد. به عبارتی می‏‌توان گفت؛ درونی‌کردن ارزش‌ها و هنجارها از خانواده آغاز می‏‌شود.

وجود خانواده از آن جهت ضروری است که شخصیت انسانی زاده نمی‏شود بلکه از طریق فرایند اجتماعی شدن که بنیان و اساس آن از خانواده است، ساخته می‏‌شود، آن‌ها کارخانه‏هایی هستند که شخصیت انسانی را تولید می‏‌کنند. ایفای بهینه این کارکردها نه‌تنها برای بقاء خانواده ضروری است بلکه برای تداوم جامعه و انسجام اجتماعی نیز ضروری است، ولی با این وجود، در حال حاضر خانواده دچار آسیب‌هایی نظیر طلاق، اختلافات زناشویی، خودکشی، کودکان فراری و خشونت خانوادگی شده است. 

همسرآزاری از آسیب‌های اجتماعی پنهان است که معمولاً در محیط بسته خانه شکل گرفته و سبب عدم اطمینان و از هم‌گسیختگی کانون خانواده می‌شود. قربانیان اصلی خشونت در محیط خانواده، در مرحله نخست، زنان و پس از آن کودکان و سالمندان و سرانجام مردان هستند.

همسرآزاری معضلی است که در قرون اخیر بیش از هر زمان دیگری در جوامع مورد توجه و بررسی کارشناسان قرار گرفته و شاید بهترین دلیل برای توجه به این امر، مطرح شدن مسئله حقوق زنان و آگاهی این قشر از حقوق و مزایای خود در برابر همسرانشان است.

علی عرب‌نژاد، معاون اجتماعی اداره‌کل بهزیستی خراسان جنوبی در گفت‌وگو با خبرنگار ایکنا از برقراری 4 هزار و 382 تماس با اورژانس اجتماعی در 6 ماه نخست امسال خبر داد و گفت: تماس‌ها با این مرکز در مقایسه با سال گذشته 75درصد بیشتر شده است.


فشارهای جسمی، روانی و فکری زمینه‌ساز همسرآزاری در جامعه

وی با بیان اینکه فشارهای جسمی، روانی و فکری باعث بروز همسرآزاری در جامعه ‌می‌شود، اظهار کرد: همسرآزاری یک پدیده اجتماعی است که شیوع آن نظام و بنیان خانواده را متزلزل می‌کند.

معاون اجتماعی اداره‌کل بهزیستی خراسان جنوبی افزود: عارضه همسر آزاری اغلب از سوی مرد بر زن اعمال می‌شود اما این موضوع به این معنی نیست که خانم‌ها در زندگی مشترک هیچ نقشی در بروز همسرآزاری ندارند.

عرب‌نژاد بیان کرد: در زندگی مشترک یکسری توقعات دوجانبه بین افراد وجود دارد که اگر عواملی مانع رسیدن افراد به این توقعات باشد مشکلاتی مانند همسرآزاری به وجود می‎آید لذا می‎توان علت بروز همسرآزاری را درچند مورد بررسی کرد که اولین موضوع عدم شناخت عمیق طرفین از یکدیگر قبل از ازدواج است.

وی با اشاره به اینکه اگر شناخت زوجین در ابتدا از یکدیگر به‌صورت احساسی و شناخت سطحی باشد افراد در ادامه روند زندگی با مشکل مواجه می‌شوند، عنوان کرد: در زمان انتخاب همسر خانواده‌ها باید دقت لازم را داشته باشند و با تحقیق و اطمینان کامل شریک آینده زندگی فرزندشان را انتخاب کنند، علاوه بر این تفاوت‌های فرهنگی که موجب تمایز اندیشه و فکر زن و شوهر می‌شود به همسرآزاری منجر می‌شود.

معاون اجتماعی اداره‌کل بهزیستی خراسان جنوبی اظهار کرد: در دوران قبل از ازدواج یک سری توقعات بی‌پایه و اساس‎ بین زوجین شکل می‎گیرد و افراد برای قانع کردن طرف مقابل گاهی وعده‎هایی می‎دهند که دست‌یافتنی نیست و رفتارهای نمایشی از خود نشان می‎دهند.

عرب‌نژاد تأکید کرد: مسئولان همان‌طور که مسائل بهداشتی قبل از ازدواج را مدنظر قرار می‌دهند باید به افزایش مهارت‌های زندگی زوجین قبل از ازدواج توجه کنند تا کمتر شاهد همسر آزاری و طلاق در جامعه باشیم.

وی با بیان اینکه همسر آزاری در تمامی طبقات اجتماعی از فقیرترین تا غنی‌ترین و حتی خانواده‌های تحصیل کرده اتفاق می‌افتد بر لزوم ارائه خدمات حمایتی برای زنان قربانی خشونت مثل حمایت‌های بیمه‌ای و مالی توسط نهادهای دولت تأکید کرد.


عوارض و عواقب همسرآزاری

معاون اجتماعی اداره‌کل بهزیستی خراسان جنوبی درباره عوارض و عواقب همسرآزاری بیان کرد: عوارض جسمی به صورت جراحات بدنی، کبودی و شکستگی استخوان و عوارض روانی نظیر کاهش اعتمادبه نفس ،افسردگی، احساسات منفی، کاهش میل جنسی و ترس ازجنس مخالف بروز می‌کند.

عرب‌نژاد از دیگر عواقب همسر آزاری را فرار از خانه، تعلل درتربیت فرزندان، طلاق عاطفی و کاهش امیدبه زندگی بیان کرد و افزود: افراد همواره از زندگی خانوادگی والدین خود الگو می‎گیرند لذا در سیستم‎های زن‌سالار و مردسالار یکی از زوجین همواره آزار می‎بینند و کودکان آنان نیز با این باور وارد زندگی می‌شوند.

وی یادآور شد: ارتقا و بهبود وضعیت اقتصادی، دوری از یأس و ناامیدی، لحاظ نمودن تفریح و بالا بردن سطح برنامه‌های شاد و فرح بخش در زندگی و تقویت اعتقادات و باورهای دینی و مذهبی نقش مؤثری در بالا بردن آستانه تحمل افراد و کاهش تنش‌ها و مناقشات در زندگی مشترک دارد.

زهرا فوداجی، یک روانشناس با تقسیم بندی موارد همسر آزاری در چهار گروه همسرآزاری روانی،‌ مالی، جنسی و جسمی گفت: برآورده نشدن هر یک از نیازها در زمینه‌های مالی، روانی و جنسی می‌تواند یکی از انواع همسرآزاری را به دنبال داشته باشد.


عوامل مؤثر در همسرآزاری

وی فرد، خانواده و جامعه را سه عامل اصلی مؤثر در همسرآزاری برشمرد و افزود: در صورت وجود اختلاف سنی زیاد زوجین، دو فرد با هیجانات و تفکرات متفاوت در کنار هم خواهند بود که این امر خود موجب افزایش درگیری و همسرآزاری می‌شود.

فوداجی بیان کرد: همسرآزاری خشونتی است فیزیکی یا روانی که از طرف یکی از زوجین بر دیگری اعمال می‌شود و به دو گروه زن‎‌آزاری و شوهرآزاری تقسیم می‌شود که دو پدیده‌ کاملاً متفاوت هستند و هریک به سه دسته‌ زبانی، روانی و فیزیکی تقسیم می‌شوند.

وی اظهار کرد: آزارهای روانی کلامی مانند تمسخر، طعنه زدن و دادن القابی مانند چاق، لاغر مردنی و خنگ وغیره وفور بیشتری نسبت به سایر موارد همسر آزاری دارد.

این روانشناس با بیان اینکه زنان به دلیل عاطفی‌تر بودن در برابر مسائل عاطفی بیشتر آسیب می‌بینند، اظهار کرد: آزار عاطفی می‌تواند منجر به دیگر آزارها شود که موجب توهین به خانواده‌ها و فرزندان، دوری زوجین از یکدیگر و آغاز آزارهای جسمی، جنسی، مالی و سایر موارد همسر آزاری شده و نهایتاً به جدایی زوجین ختم می‌شود.


نمایش برخی سریال‌ها و فیلم‌ها؛ زمینه‌ساز همسرآزاری

وی نمایش برخی سریال‌ها و فیلم‌ها را زمینه‌ساز همسرآزاری دانست و گفت: در مواردی از برنامه‌های تلویزیون که زنان موجوداتی بسیار ضعیف و شکننده و یا پرخاشگر نشان داده می‌شود تصویر ذهنی نادرستی را از زنان در مردان ایجاد می‌کند که ممکن است رفتارهای آنان را تحت تأثیر قرار دهد.

فوداجی اظهار کرد: با بالا بردن سطح فرهنگی جامعه، مهارت‌های زندگی، بهبود شرایط زندگی و نیز توجه به سنت‌ها و احادیث بزرگان دینی در امر ازدواج و روابط خانوادگی و اجتماعی می‌توان موارد همسرآزاری را به حداقل رساند.

این روانشناس با اشاره به اینکه آزار عاطفی در آقایان آثار مخربی نیز در بردارد، گفت: در برخی موارد به کار بردن اصطلاحاتی مانند تو دیوانه‌ای، تو نمی‌فهمی، درکت خیلی پایین است، تو در حد من نیستی و به کار بردن تمثیل همه مردها سر ته یک کرباسن تأثیر فوق‌العاده آسیب‌زایی بر فرد وارد می‌کند.


همسرآزاری به‌خاطر جبران احساس حقارت

وی با اشاره به اینکه همسرآزاری بیشتر به‌خاطر جبران احساس حقارت است، اظهار کرد: وقتی که زن یا مرد درجمع دوستان یا محیط های اجتماعی با شکست و ناکامی مواجه شود یا مورد اهانت و تحقیر قرارگیرد واکنش او تنش های روانی و همسرآزاری یا ناسازگاری اجتماعی خواهد بود.

فوداجی اعتیاد را از دلایل همسرآزاری دانست و ادامه داد: افراد معتاد با وابسته شدن به مواد پرخاشگر شده و آستانه تحمل آنان کاهش می‎یابد، لذا با کوچک‌ترین موضوعی به آزار همسر خود می‌پردازند.

وی خیانت را  از موارد همسرآزاری عنوان کرد و گفت: افراد نمی‌‏توانند با پرداخت هزینه سنگین مهریه از یکدیگر جدا شوند، بنابراین با عواملی مانند خیانت آشکار که نوعی آزار است از همسر خود انتقام می‎گیرند.

این روانشناس ریشه همسرآزاری در جامعه را کم‌رنگ شدن اعتقادات دینی بیان کرد و با اشاره به اینکه همسرآزاری جنبه‌های مختلف فیزیکی و روحی و روانی دارد، بیان کرد: همسرآزاری در حالت روانی بیشتر به صورت کلامی اتفاق می‌افتد.

فوداجی با اشاره به اینکه آزار عاطفی عملی نیز از موارد همسرآزاری روانی است، ادامه داد: در آزار عاطفی عملی زوجین از صحبت با یکدیگر خودداری می‌کنند و نوعی قهر عاطفی و اجتناب از یکدیگر بین طرفین اتفاق می‌افتد که نتیجه‌ای جز ایجاد فاصله میان همسران ندارد.


فرهنگ غلط زن‌سالاری یا مردسالاری در برخی خانواده‌های سنتی؛ عوامل همسرآزاری

وی فرهنگ غلط زن‌سالاری یا مردسالاری در برخی خانواده‌های سنتی را نیز از عوامل مهم همسرآزاری عنوان و افزود: مشکلات اقتصادی، قوانین ناکارآمد مدنی، ناتوانی جنسی، ناهنجاری های شخصیتی و عدم آشنایی خانواده‌ها با اصول مهارت‌های زندگی از عوامل دیگر همسر آزاری هستند.

این روانشناس اظهار کرد: در صورتی که مرد قادر به تأمین نیازهای مادی همسر و خانواده‌اش نباشد، ممکن است تبعات آن به صورت همسرآزاری بروز کند و مرد از شرایط عادی خارج شود.

وی یادآور شد: معمولاً افراد از صدمات جسمی راحت‌تر از آزارهای روانی چشم‌پوشی می‌کنند زیرا در آزارهای روانی ویژگی‌های شخصیتی فرد مورد انتقاد و پرخاشگری قرار می‌گیرد و آثار طولانی‌تری بر روان آزار دیده باقی می‌گذارد.

  • حامد فکوری
  • حامد فکوری

حاج حامد فکوری ستاره جشنواره قلم‌های آسمانی را شکار کرد

%d8%ae%d8%a8%d8%b1%d9%86%da%af%d8%a7%d8%b1-%d8%a7%db%8c%da%a9%d9%86%d8%a7-%d8%b1%d8%aa%d8%a8%d9%87-%d8%a8%d8%b1%da%af%d8%b2%db%8c%d8%af%d9%87-%da%af%d8%b2%d8%a7%d8%b1%d8%b4%e2%80%8c%d9%87%d8%a7%db%8c-%d8%af%db%8c%d9%86%db%8c-%d8%b1%d8%a7-%da%a9%d8%b3%d8%a8-%da%a9%d8%b1%d8%af


گروه اجتماعی: حامد فکوری، خبرنگار ایکنا در بخش گزارش‌های دینی نخستین جشنواره قلم‌های آسمانی بوشهر رتبه برگزیده گزارش‌های دینی این جشنواره را کسب کرد.




به گزارش خبرگزاری بین‌المللی قرآن(ایکنا) از بوشهر، حامد فکوری، خبرنگار ایکنا در بخش گزارش‌های دینی نخستین جشنواره قلم‌های آسمانی بوشهر رتبه برگزیده این جشنواره را کسب کرد و لوح سپاس توسط حجت‌الاسلام والمسلمین سیدجواد موسوی‌هوایی، معاون آموزشی و پژوهشی سازمان تبلیغات اسلامی کشور به وی اعطا شد.

در متن این لوح سپاس به «شماره 415 س.ت» که از سوی حجت‌الاسلام والمسلمین عبدالرضا سروستانی، مدیرکل تبلیغات اسلامی استان بوشهر و عبدالله رئیسی، دبیر نخستین جشنواره قلم‌های آسمانی به قاب تقدیر تذهیب شده، آمده است:

بسمه تعالی

فرهیخته گرامی و ارجمند
جناب آقای حامد فکوری

سلام علیکم؛

به بهانه برگزاری نخستین «جشنواره قلم‌های آسمانی» که با حضور نویسندگان و صاحبان آثار حوزه دین برگزار می‌شود، فرصتی پیش آمده تا از تلاش ارزشمند شما در راستای گسترش و توسعه فرهنگ دینی تقدیر به عمل آوریم.

بدون شک حیات تفکر دینی، عامل نشاط درخت تنومند نظام اسلامی است که می‌تواند گذرگاه ایمنی برای نیل به اهداف دین مبین اسلام باشد؛ و اینک برگ زرینی از این دیوان بزرگ، محصول قدم‌ها و قلم‌های خالصانه ی شما و آفریده ذهن خلاق و روح بیاب و قلم توانمند شما فرهیخته گرامی و متعهد است؛ و این لوح یادبود نیز به پاس کسب «رتبه برگزیده» در بخش «گزارش‌های دینی» تقدیمتان می گردد.

امید است، همواره توفیق، رفیق راهتان باشد و در سایه‌سار بوستان ولایت و چشمه‌سار عدالت، پیروز و پایدار و موفق باشید.

  • حامد فکوری

گفتند : ضمایر را بشمار

گفتم : من  ،  من  ،  من

گفتند: پس بقیه چه شدند ؟؟؟

گفتم همه رفتند کربلا و من باز هم جا ماندم ....

ارباب خوبم باز هم همه رفتند و من جا ماندم . میدانم ویزا و پاسپورت من فقط دست توست پس تا دیر نشده امضایش کن ....



حسین جان این ها همه فقط و فقط به عشق تو آمداه اند ولی من .......

اگه دلت کربلا می خواد بگو :

لبیک یا حسین

اینم مداحی تصویری :


می باره بارون

  • حامد فکوری

این حسین کیست که عالم همه دیوانه ی اوست؟؟؟؟

  آری سؤال عجیبی ست که این حسین کیست که عالم همه دیوانه ی اوست...

چند شب پیش پای سخنرانی یه بزرگواری بودم موضوع سخنرانیش در مورد موانع اشک برای  امام حسین (ع) بود . موانع اشک رو گفت تا رسیدن به گناه کردن . ایشون فرمود اصلی ترین مانع برای اشک برای ارباب گناه کردن است . که تو با گناهت دل امام زمانت را هم خون می کنی . حالا آیا به نظر خودت با خون کردن دل امام زمانت می توانی برای اربابت گریه کنی ؟؟؟ 


                                عاشورا هر روز در کربلای دلمان اتفاق می افتد.
                کوشش کنیم حسین دل، به دست یزید نفس، تشنه لب شهید نشود . . .


هر روز هم به اربابت سلام بدی بازم کمه..




        سـلام مــا بــه تــو و قــبــر بــاصَفات حسین

                                      درود حق به تو ای مظهر صِفات حسین

        فــدای تـو هـمـه خـلـقِ جهان ز پیر و جوان

                                              تـویـی بهر دو جهان کشتی نجات حسین


حسین جان نجاتمان بده....



                  در پایان هم مداحی بسیار زیبایی گذاشتم حتما دانلودش کنید .

                                                                     دانلودش کنید


اگر خسته جانی بگو:

یا حسین


  • حامد فکوری

بایدها و نبایدهای شوخی کردن



گروه اجتماعی: هر امری زمانی مورد قبول قرار می‌گیرد که حدود و خطوط قرمزها و بایدها و نبایدها را زیر پا نگذارد، شوخی و مزاح نیز از این قانون مستثنی نیست.




به گزارش خبرگزاری بین‌المللی قرآن(ایکنا) از خراسان جنوبی، شوخ‌طبعی و روی خندان و گشاده کاراکتر مثبتی است که در تعاملات اجتماعی و جذب همفکر و همنشین و در تسریع القای مطالب تأثیر به‌سزایی دارد، پیامبر(ص) نیز طبق روایات رسیده همیشه چهره‌ای متبسم داشته‌اند.

اما آنچه مسلم است اینکه هر امری زمانی مورد قبول قرار می‌گیرد که حدود و خطوط قرمزها و بایدها و نبایدها را زیر پا نگذارد، شوخی و مزاح نیز از این قانون مستثنی نیست و نیازمند اعمال محدودیت‌هایی است که در این گزارش به آن اشاره می‌شود.


صحبت با نامحرم با گفتاری متین و باوقار باشد

ماهیت گفتار از 2 حالت خارج نیست. الف) گفتار، خلاف واقع است که دروغ نامیده می‌شود و از گناهان کبیره و مستوجب عذاب است. ب) گفتار، خلاف واقع نیست بلکه گوینده با اهدافی از جمله مقصود دیگری را اراده کرده است، مثل توریه یا قسمی از شوخی‌ها.

بنابر این باید توجه داشت شوخی‌های خلاف واقع و الکی گفتم‌ها! نوعی دروغ محسوب می‌شوند که مورد بازخواست الهی قرار خواهند گرفت.

در دین ما، به‌عبارتی در کتاب ما و در سنت معصومین ما شوخی نباید با هر شخصی و در هر مکانی صورت گیرد و برخی شوخی‌ها، شوخی‌های ممنوع به حساب می‌آیند. مثل: شوخی دو فرد نامحرم با یکدیگر که در روایات ما مورد نهی‌های شدیدی قرار گرفته است.

از آنجا که اسلام مبین، شخصیت زن اسلامی را شخصیتی محکم و باوقار می‌خواهد تا او و جامعه را از مشکلات بعدی حفظ کند و می‌خواهد که آنچه در جامعه نمود پیدا می‌کند بُعد معنوی و انسانی شخصیت زن باشد و نگاه‌ها از جنسیت زن به توانمندی‌های او معطوف شود لذا از زن مسلمان می‌خواهد که صحبتش با نامحرم را در حد ضرورت و در صورت ضرورت با گفتاری متین و باوقار انجام دهد.


مزاح مقبول آنگاه مؤثر و نفوذپذیر است که از حد اعتدالش خارج نشود

ناگفته پیداست که شوخی، وجهه محکم و متین شخصیت زن اسلامی در مقابل نامحرم را مخدوش ساخته و لطافت و ظرافت و خوش‌رویی زن را که مختص همسر و محارم اوست به منصه ظهور می‌گذارد و این چراغ سبزی خواهد شد برای مردان بیمار دل تا طمع ورزند و باب التذاذ از هم صحبتی و ... با آن زن برایشان گشوده شود.

مزاح مقبول هم آنگاه مؤثر و نفوذپذیر است که از حد اعتدالش خارج نشود و انسان در شوخی کردن دچار افراط و زیاده‌روی نشود که این  افراط و همه چیز را به شوخی گرفتن قدرت تعقل را از انسان می‌گیرد و از عقل او می‌کاهد؛ امام علی(ع) در حکمت450 نهج‌البلاغه می‌فرمایند: هیچ کس شوخی بی‌جا نکند، جز آنکه مقداری از عقل خویش را از دست بدهد
  • حامد فکوری

متن حاضر سخنرانی من در همایش جامعه ایرانی و دموکراسی (رفتار سیاسی جامعه ایرانی و موانع گذار به دموکراسی) در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران در تاریخ ۵/۱۲/۱۳۸۶ ایراد شده است.. فایل صوتی این سخنرانی با عنوان موانع فرهنگی توسعه دموکراسی در ایران در سایت فرهنگ امروز در دسترس است. متن مکتوب آن را روزنامه شرق 4 خرداد 1392 منتشر کرده است. امروز این متن را به طور تصادفی دیدم .



در تبیین ایجاد و توسعه دموکراسی دیدگاه‌های مختلفی وجود دارد:
1- دیدگاه اقتصادی است که رویکرد اقتصادی دارد و توسعه دموکراسی را منوط به توسعه اقتصادی یا نظام سرمایه‌گذاری می‌داند و منوط به اینکه قوانین اقتصاد آزاد و اقتصاد بازار تثبیت شود. شاخص‌های توسعه اقتصادی هم تولید ناخالص ملی و مصرف انرژی و... است.
2- دیدگاه اجتماعی است که تاکید بیشتر آن روی تشکیل نهادهای مدنی مستقل از دولت و توسعه آنهاست که واسط میان دولت و ملت باشند.
3- دیدگاه فرهنگی است که بیشتر روی نقش و جایگاه فرهنگ سیاسی تاکید می‌کند و مجموعه باورها، ارزش‌ها و هنجارها و به‌طورکلی ذهنیاتی که مردم یا واکنشگران سیاسی در کلیت ساختار قدرت و نظام سیاسی دارند، تعریف می‌شود. من در این بحث بیشتر روی وجه سوم تاکید دارم و سعی می‌کنم که دیدگاه فرهنگی را باز کنم.
از دیدگاه فرهنگ سیاسی چنین استدلال می‌شود که مردم ایران خصوصیاتی دارند که این خصوصیات مانع از آن می‌شود که فرهنگ دموکراسی در ایران تحقق پیدا کند. خصوصیاتی مانند اینکه ایرانی‌ها توطئه‌اندیش هستند، انتقادناپذیرند، محافظه‌کارند، حس ناامنی دارند، خودمحورند، روحیه کار گروهی ندارند، فاقد تفکر انتقادی هستند، دچار بحران کمبود سرمایه اجتماعی به ویژه عدم اعتماد اجتماعی هستند، فاقد بینش و دانش لازم در زمینه دموکراسی هستند، قانون‌گریزند، تمرکزگرایند، روحیه عشیره‌ای و قبیله‌ای بر ایران حاکم است، همچنان روح امپراتورگرایی دارند و... از این صفات و خصوصیات درباره مردم ایران بسیار ذکر شده است و تاریخ دیرینه‌ای هم دارد. در ابتدا شرق‌شناسان و آن را نوشته و این تا زمان روشنفکران عصر مشروطه و... ادامه یافته است. روشنگران این عصر نیز برای تحریک، تهییج و اصلاح روحیات مردم، شروع به کالبدشکافی و نقادی آن کردند. مانند میرزا فتعلی آخوندزاده، میرزا آقاخان کرمانی، میرزا ملکم‌خان و میرزا آقاخان مراغه‌ای و میرزا حبیب اصفهانی و در دوره معاصر، مهندس بازرگان یا دکتر علمداری یا حسن نراقی نویسنده کتاب «جامعه‌شناسی خودمانی» یا نخبه‌کشی یا کتاب خودکامگی. در مورد این خصوصیات تاکنون صد  تا 150 کتاب نوشته شده یا در فیلم‌های سینمایی ایران این فرهنگ، بازنمایی و روی آن نیز تاکید شده است. حتی برخی خوانندگان، برخی از این خصوصیات را در خود شناسایی کرده‌اند. اما سوال اینجاست که آیا واقعا شرط تحقق و توسعه دموکراسی تغییر روحیات مردم ایران است؟ اما من معتقدم این صفاتی که به مردم ایران نسبت داده شده است، کاستی‌ها و اشکالات فراوانی دارد. البته در این مورد کمتر کار شده است و بیشتر گفتمان غالب در فرهنگ سیاسی ما در مورد وجود این خصوصیات بوده است. در هفت‌تا هشت سال اخیر کتاب‌هایی هم که به اینگونه بحث‌ها پرداخته‌اند پرتیراژ و پرفروش بوده و با اقبال عمومی مواجه شده‌اند. من فکر می‌کنم که ضرورت دارد یک‌بار به‌طور جدی درباره این گفتمان بحث کنیم. آیا ما ایرانی‌ها واقعا اینگونه هستیم؟ آیا لازمه شکل‌گیری دموکراسی و توسعه آن، اصلاح رفتار مردم است؟ ظاهرا بخش زیادی از محققان ایرانی فکر می‌کنند که بله و راه‌حل آنها این است که ما اول باید مردم را اصلاح کنیم تا به یک سیستم و نظام دموکراتیک دست یابیم. اما من نقدهای مختلفی بر این فرضیه دارم:
1- به‌نظر من دموکراسی یک نظام حکومتی است که مجموعه‌ای از ویژگی‌ها را دارد. نظام دموکراسی باید حقوق مدنی، سیاسی و... مردم را درک کند، آزادی بیان، مشارکت سیاسی در تصمیم‌گیری‌های سیاسی و شکل‌گیری قدرت و... را به رسمیت بشناسد و امکانش را فراهم کند. اما جوهر بحث آن است که در نهایت، دموکراسی یک نظام حکومتی است. بنابراین دموکراسی را باید در وهله اول در سیاست، فرهنگ و اجتماع ایجاد کرد نه در توده‌ها. نقشی که توده مردم می‌توانند در دموکراسی ایفا کنند بعد از گذار به دموکراسی است یعنی زمانی که دموکراسی به وجود آمد و تعریف شد. البته برای استمرار دموکراسی نقش توده مردم و تصمیم‌های آنها و تعامل آنها با دولت که سازنده یا حمایتگر است، مطرح می‌شود. اما قبل از آن باید در بینش، آرزوها و آمال و تصمیم‌های روشنفکران و نخبگان جامعه، دگرگونی ایجاد شود و به سوی تاسیس نظام دموکراتیک حرکت کنند. این به این معنا نیست که روشنفکران از جامعه یا ساختار اجتماعی و اقتصادی جامعه تاثیر نمی‌پذیرند ولی آنها هستند که باید شیوه‌هایی را برای تولید و تجربه‌های تاریخی، سیاسی و عوامل ساختاری ارایه کنند. آن چیزی که به عنوان شخصیت و روانشناسی ذهنیت مردم گفته می‌شود، نقش بسیار اندکی دارد و به‌گونه‌ای نیست که تعیین‌کننده باشد. دلایل زیادی دراین‌باره وجود دارد: یکی آنکه در کشورهایی که دموکراسی به وجود آمده آیا اول مردم تغییر کردند و دوم اعتمادپذیر شدند، متقاضی دموکراسی شدند و سپس ساختار دموکراسی در تمام ارکان جامعه به وجود آمد، یعنی توطئه‌اندیشی را کنار گذاشتند، دانش و بینش عمیق سیاسی پیدا کردند، قانون‌پذیر شدند و...؟ نه، چنین اتفاقی نیفتاده است. چنانچه امروز می‌بینیم که در کشورهایی که ساختار دموکراسی دارند برخی از این ویژگی‌ها وجود دارد. حتی در مورد کشورهایی که تجربه دموکراسی جوان‌تری دارند مانند برزیل، آرژانتین، کره‌جنوبی و... این خصوصیات یافت می‌شود.
1- تقریبا تمام کسانی که در مورد روحیات جامعه ایران بحث کردند با یک آزمون تجربی، بحث خود را تجربه نکردند و از واقعیت اجتماعی جامعه ایران استدلال نکردند. اینها براساس تجربه و تاریخ‌های نوشته شده در گذشته که مستشاران و شرق‌شناسان درباره آن گفته‌اند، یا براساس فیلم فلان فرد یا براساس کتاب فلان نویسنده سخن رانده‌اند در حقیقت براساس بازنمای شخصیت برخی از گذشتگان این کتاب‌ها را نوشته‌اند. اما کسی از لحاظ تجربی ثابت نکرده است که جامعه ایرانی کنونی محافظه کار، یا قانون‌گریز و... است. با تعمیم‌دادن برخی از مستندهای گذشته نمی‌توان این ادعاها را پذیرفت.
2- کسانی که این صفات را به جامعه ایرانی نسبت می‌دهند براساس شواهد تاریخی مردم ایران قضاوت می‌کنند. در بهترین حالت سوال این است که تجربه مردم ایران در صدسال اخیر چه می‌شود؟ پویایی‌ها، دگرگونی‌ها و تغییرات فرهنگی، اجتماعی و سیاسی اخیر مردم ایران در دوره مدرن‌شدن به ویژه در دو یا سه دهه اخیر چه می‌شود؟
3- رویکردی که این ویژگی را به جامعه ایرانی نسبت می‌دهد، رویکردی عوامانه و عامه‌پسند است، صورت مساله را در حد شخص پایین آورده است. هیچ واقعیتی را انتزاعی نمی‌کند. در نتیجه ساده صحبت می‌کند. هر کسی تجربه تلخی هم درباره این موضوع دارد، آن را فهمیده و باعث می‌شود که عوام از آن خوششان بیاید و پرفروش شود چراکه منطق عامیانه و ساده‌انگارانه‌ای دارد. اینها فرهنگ و جامعه را به یک امر کلی تبدیل می‌کنند. در حالی که جامعه ایرانی وجود یکپارچه‌ای نیست. چطور می‌شود گفت که فرهنگ ایرانی شخصیت واحد دارد با این همه تنوع اقلیم، قوم، نژاد، سرزمین محیطی و تجربه‌های تاریخی و... در حال حاضر نیز که فرهنگ ایران تحت‌تاثیر فرهنگ جهانی است. هم‌اکنون هویت‌های چندپاره و چندشکله شکل گرفته‌اند و از نظر فرهنگی و اقلیمی متفاوت هستند. هم‌اکنون هر انسان ایرانی در ساختار مختلفی شکل می‌گیرد، قالب‌های مختلفی از خود بروز می‌دهد. حال چگونه می‌توانیم بگوییم که هنوز ایران تمرکزگرا، استبدادپذیر و... است. این کلی‌گرایی و ذات‌گرایی است؛ گویی جامعه ایرانی دارای یک هویت انعطاف‌ناپذیر است که چیزی در آن اثر نمی‌کند. مثلا صدسال پیش هم قانون‌گریز بوده، 500 سال پیش هم همین‌گونه و حال هم قانون‌گریز است؛ مگر ملت ایران سنگ یا چوب است که تغییر نکند، مگر این خصوصیات ژنتیکی است؟ ما در صد سال گذشته تجربیات و تغییرات زیادی که ملموس و عینی بوده، داشته‌ایم که بر رفتارها و وجوه شناختی ما تاثیر گذاشته و باعث شده که در زمینه اجتماعی در فرهنگ جامعه ایرانی تغییراتی ایجاد شود و پویایی‌هایی رخ دهد.
1- نخستین تغییری که خیلی به چشم می‌آید، این است که در کمتر از  صد سال پیش، کمتر از 25درصد جمعیت ایران شهرنشین و بیشتر از 75درصد آن روستایی و عشایری بوده‌اند و در حال حاضر برعکس شده است.
2- در کمتر از صد سال پیش کمتر از چهار تا پنج‌ درصد جمعیت ایران سواد خواندن و نوشتن داشت و بیش از 90 تا 95درصد جمعیت ایرانی بی‌سواد بود و در حال، قضیه معکوس شده تا جایی که حداقل سواد خواندن و نوشتن عمومی شده است.
3- جامعه ایران در صد سال پیش که این روحیات را مستشرقان به آنها نسبت داده‌اند و نوشته‌اند، تعداد مراکز آموزش‌عالی بسیار محدود بود. اما در حال حاضر حدود چهار‌میلیون دانشجو در دانشگاه‌ها درس می‌خوانند.
4- نکته اساسی و تحول عمده در مجموعه انقلاب‌هایی است که در سبک زندگی مردم رخ داده که اصلا سابقه نداشته است. به‌طور مثال در صد سال پیش آشپزخانه مدرن نداشتیم و خانم‌ها برای غذاپختن ساعت‌ها وقت می‌گذاشتند و برای حداقل معاش مردها باید روزهای متمادی در صحراها کار می‌کردند، ولی هم اکنون اوقات ایرانی‌ها آزاد شده و اوقات فراغت یافته‌اند. برایشان فراغتی برای اندیشیدن به خود و ارزش‌های فرامادی به مدد استفاده از تکنولوژی به وجود آمده است. علاوه‌براین، تکنولوژی وارد زندگی شده و تولید و مصرف انبوه شکل گرفته است. از این حیث تفاوتی میان جامعه ایرانی و خارجی وجود ندارد و فاصله‌ها از بین رفته است.
5- خانواده تحول پیدا کرده است. در گذشته ما خانواده گسترده داشتیم و در طایفه و ایل زندگی می‌کردیم ولی الان خانواده هسته‌ای است.
6-در گذشته میانگین عمر در جامعه ایرانی و امید به زندگی 45سال بود ولی حالا به 72 تا 73 سال رسیده است.
7- جمعیت ایران در کمتر از صدسال گذشته شش‌میلیون ‌نفر بود اما هم‌اکنون به 70میلیون نفر رسیده است. یعنی تراکم جمعیتی به وجود آمده است. اگر بخواهیم این فهرست را بگوییم زیاد می‌شود پس بهتر است به سراغ اتفاقات جدیدتر برویم.
8- تکنولوژی‌های امروزی به وجود آمده مانند تلویزیون‌ها، رادیوها، ماهواره‌ها، صنعت نشر (سالانه بین 20 تا 30هزار کتاب در جامعه منتشر می‌شود که حتما 20 تا 30هزار نفر هم پیدا می‌شوند که آنها را بخوانند) یعنی دسترسی به اطلاعات و تولید سیستماتیک اطلاعات افزایش یافته است. فرآیند رسانه‌ای‌شدن فرهنگ و جامعه به وقوع پیوسته است. اینترنت و دیجیتالی‌شدن در اشکال و انواع مختلف جامعه را در بر گرفته است. موبایل و انواع تلفن روابط شخصی را گسترش داده‌اند. بسیاری از نهادهای اجتماعی کارکردشان تغییر کرده است. حتی خانواده نیز کارکرد سنتی خود را تغییر داده است. مردم دیگر در خانه پدری خود به دنیا نمی‌آیند، بزرگ نمی‌شوند و رشد نمی‌کنند. ما در وضعیتی به سر می‌بریم که نهاد همسایگی به‌طورکلی مضمحل شده و شاهد زوال همسایگی هستیم.
با توجه به این تغییرات هنوز می‌توانیم بگوییم که جامعه ایران همان جامعه صد تا 200 سال پیش است؟ همان استبدادطلب دو هزار سال پیش است؟ هنوز همان ویژگی‌های گذشته را دارد؟ آیا فردیت در جامعه ما رشد نکرده است؟ آیا قابلیت ما برای مشارکت در سیاست رشد نکرده است؟ آیا ما در طول شبانه‌روز ساعاتی را برای بحث درباره سیاست به اشکال مختلفش اختصاص نمی‌دهیم. در حال حاضر یک پارلمان و دموکراسی داریم و هرساله رای می‌دهیم هر چند کاستی‌هایی وجود دارد. روزنامه‌ها، تلویزیون‌ها و رادیوها نه داخلی بلکه خارجی‌ها بینش انتقادی را توسعه می‌دهند و به نقد اجتماعی می‌پردازند مانند هنر و سینما. جنس شعر فارسی از اسطوره به حماسه سپس روایت و حالا به ادبیات اجتماعی تحول پیدا کرده است و یک نوع رئالیسم اجتماعی انتقادی به صورت بن‌مایه ادبیات درآمده است. پس گفتمان عمومی درباره سیاست درونی و نهادینه‌شده است. علاوه بر اینها تکنولوژی‌های جدید ماهیت‌های فرآیندی دموکراسی را تشدید و تسریع و امکان مشارکت را بیشتر می‌کنند. همبستگی اجتماعی را توسعه می‌دهند، ارزش‌های فردی را ارتقا می‌بخشند و جایگاه فردی را ارتقا می‌دهند. اینترنت و انواع تلفن‌ها از جمله اینهاست. صورت‌های جدید ارتباطات الکترونیک در محیط‌های مجازی اجتماعات دموکراتیک به وجود آورده‌اند و به بحث و گفت‌وگو درباره سیاست می‌پردازند. بنابراین با توجه به این پویایی و تغییراتی که در جامعه ما شکل گرفته است ما نمی‌توانیم همچنان براساس آن نگاه شرق‌شناسان فرهنگ و جامعه ایران را ذاتی تغییرناپذیر و نامستعد برای پذیرش دموکراسی بدانیم. بنابراین این نظریه نه با واقعیت‌های جامعه ما سازگار است نه از نظر تجربی قابل اثبات است و تنها به عنوان یک گفتمان عامه‌پسند است که حدود 150سال است که تولید و بازتولید و تکرار می‌شود، البته این گفتمان کارکردهایی هم داشته و روی اصلاح برخی رویه‌ها تاثیر داشته است. حتی من با تغییر برخی چیزها مثلا برای کاهش خشونت یا تبعیض‌ها و... موافقم و اینکه این گفتمان در زمینه اصلاحات اجتماعی نقشی ایفا می‌کند، تردیدی ندارم اما این موضوع که علت و موانع شکل‌گیری دموکراسی در ایران ذهنیت‌های جامعه ایرانی است به اعتقاد من نادرست است. حتی می‌توان اولا شواهدی ارایه کرد که در دیگر کشورهای دارای دموکراسی هم این ویژگی‌ها وجود دارد و ثانیا می‌توان توضیح داد که بسیاری از این ویژگی‌ها در مورد جامعه ایرانی صدق نمی‌کند. خیلی از تحولات در حوزه جامعه‌مان شکل گرفته است که به آنها اشاره کردم مانند تولید گفتمان در فرهنگ، هنر، زندگی اجتماعی و... . می‌توانیم بگوییم که شهروندان از طریق رسانه‌ها و کانال‌های انبوه اجتماعی دارای تدابیر سیاسی هستند و حتی می‌توانند واکنش‌های احساسی خود را درمورد کارآمد بودن یا ناکارآمدی دولت‌ها نشان دهند و از این طریق مشارکت کنند.
  • حامد فکوری

متن زیر گفتگوی جناب آقای منوچهر دین پرست با من در زمینه کتاب تاریخ فرهنگی ایران مدرن است. این گفتگو در روزنامه اعتماد یکم آبان 1393 منتشر شد. حوشحالم که کتاب تاریخ فرهنگی ایران مدرن توانسته تاکنون توجه رسانه ها و افکار عمومی را به خودش جلب کند و در نمایشگاه بین اللملی کتاب تهران 1393 پر فروش ترین کتاب پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی شد. کتابخانه ملی جمهوری اسلامی ایران نیز در تیر ماه 1393 همایش نقد و بررسی این کتاب را برگزار کرد و در آن جناب آقای دکتر داریوش رحمانیان استاد سرشناس تاریخ دانشگاه تهران، دکتر سعید ذکایی دانشیار مطالعات فرهنگی دانشگاه علامه طباطبایی و آقای دکتر ملایی دانشیار و رییس پژوهشکده تاریخ پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی  این کتاب را نقد کردند. امیدوارم شما هم از خواندن این کتاب راضی باشید.



جامعه ایران نشان می دهد که مردم در چند سال اخیر خیلی تغییر کرده اند. مجموعه یی از فرآیند های عمومی تحول جامعه ایران را در تمام ابعادش متحول کرده است. نگاه کردن به جامعه فرهنگ معاصر از منظر تاریخ فرهنگی به معنای نگاه کردن به تمام گذشته معاصر ما از عینک یا لنز تاریخ فرهنگی است. بینش تاریخ فرهنگی، بینشی است که تلاش می کند تا نوعی تفسیر و تجزیه و تحلیل از روند تحولات جامعه و فرهنگ معاصر ایران ارایه کند. یکی از ویژگی های مهم تاریخ فرهنگی توجه به وجوهی از جامعه است که به صورت سنتی در تاریخ نگاری سنتی کمتر مورد توجه بوده است.
    یکی از ویژگی های مهم تاریخ فرهنگی توجه به وجوهی از جامعه است که به صورت سنتی در تاریخ نگاری سنتی کمتر مورد توجه بوه است. مثلادر تاریخ نگاری سنتی سقوط یا ظهور دولت ها، یا به طور کلی کنکاش درباره تاریخ سیاسی ملت ها را داریم. جنگ ها، سلاطین، گروه ها و احزاب و رقابت ها همگی سیاسی بوه است. در تاریخ نگاری فرهنگی ما از حوزه قدرت بیرون نمی آییم و آن را حذف نمی کنیم بلکه ما در آن «سیاست» را به صورت «سیاست به عبارت دیگر» در نظر می گیریم. جایی که سیاست از فوکو از روابط قدرت بیان می کند در ساختار اجتماعی پراکنده می شود. رویکرد تاریخ فرهنگی به نوعی تلاشی است برای اینکه سیاست را به صورت امری مستقل نبینیم یا فرهنگ را از سیاست جدا نکنیم یا امر اقتصاد، سیاست و فرهنگ را به صورت اموری که در هم ادغام شده اند در نظر بگیریم. بسیاری از اندیشمندان مانند جینسون و حوزه های مختلف امروزه از چیزی به عنوان فرهنگی شدن یا چرخش فرهنگی صحبت می کنند که یکی از معانی اش این است که امروزه امر اقتصادی، اجتماعی و سیاسی در حوزه فرهنگ ادغام شده اند
    تاریخ فرهنگی یکی از گفتمان ها و شاخه های پر رونقی است که از دهه 1970 به بعد گسترش یافته، اما در ایران هنوز چندان شناخته شده نیست و مطالعات این حوزه بسیار اندک است. تاریخی که در رسانه های توده یی و مطبوعات ما بازنمایی می شود و همچنین تاریخ نگاری ایران بیشتر تاریخ سیاسی و تاریخ جنگ ها و نبردهاست و در بیان وقایع تاریخی نیز کمتر از رویکردهای فرهنگی استفاده می شود. از این رو می توان گفت یکی از ضروریت های معرفتی ما در این مرحله، معرفی و آشنایی با چیستی و چگونگی این رشته از دانش، رویکردها، قلمرو موضوعی، کاربردها، روش ها و سپس تحلیل نسبت آن با رشته ها کاملامجاور آن مانند مطالعات فرهنگی و تاریخ است. از سوی دیگر، عبارت تاریخ فرهنگی گویای این موضوع است که این دانش تلاش می کند تا با رویکردی بین رشته یی، دو حوزه اصلی علوم انسانی یعنی تاریخ و فرهنگ را با یکدیگر و در تعامل با هم ببیند. از این رو، تاریخ فرهنگی دانشی است میان رشته یی که از علوم مربوط به فرهنگ شامل تاریخ، انسان شناسی، جامعه شناسی، مطالعات فرهنگی و امثال اینها همراه با تاریخ استفاده می کند. در میان شاخه های مختلف علوم انسانی، تاریخ فرهنگی بیشترین نزدیکی و مرز مشترک را با جامعه شناسی، تاریخ و مطالعات فرهنگی دارد. به تازگی کتاب «تاریخ فرهنگی ایران مدرن» منتشر شده است. این کتاب تحلیل های گفتمانی و توصیف های مردم نگارانه درباره جلوه های خاصی از زندگی و فرهنگ در ایران معاصر است. جلوه هایی که نه مورخان تاریخ امروز ما و نه محققان علوم اجتماعی به دیدن و نشان دادن آنها به روش مذکور تاکنون تمایل جدی و کافی نشان نداده اند. البته مقصود این نیست که درباره مسجد، کتاب، بدن، حافظه، موسیقی یا خانواده یا موضوعات دیگر که در این کتاب به آنها پرداخته شده کسی چیزی نگفته یا نوشته نشده است. بلکه متن های موجود اغلب یا تاریخ نگارانه هستند و فاقد درک نظری معین، یا بررسی های تجربی کمی و پیمایشی اند و محروم از تحلیل تاریخی. در این کتاب درباره چیزهایی صحبت می شود که هر ایرانی آنها را در زندگی روزمره خود تجربه می کند. اما مولف سعی کرده در این اثر بیشتر بر اساس تجربه فردی و تحقیقات انسان شناختی و مطالعات فرهنگی که خود انجام داده و همین طور با کمک «تحلیل گفتمان» مسائلی را که در نظر گرفته تحلیل و بررسی کند. در گفت وگوی حاضر سعی شده لایه های مختلفی از جنبه های تاریخ فرهنگی ایران مدرن بیشتر مورد نقد و بررسی قرار گیرد.
   
   
    اجازه دهید به عنوان نخستین پرسش به این مساله بپردازیم زمانی که ما داریم در مورد تاریخ فرهنگی ایران مدرن صحبت می کنیم دقیقا درباره چه چیزی صحبت می کنیم و اساسا منظور ما از تاریخ فرهنگی ایران مدرن چیست؟ آیا ما به یک عبارتی از گذشته مان که می توانست سنتی باشد و هرآنچه بوده گذر کرده ایم و وارد معنای جدیدی شده ایم و منظور شما این است که ما وارد یک فضای معرفتی جدیدی شده ایم؟
    یکی از پرسش های مهم درباره همه علوم به طور کلاسیک و سنتی این است که موضوع هر علمی چیست؟ البته امروزه براساس این منطق علوم را تفکیک و طبقه بندی نمی کنند و در گذشته قایل به این بودند که علوم باید موضوع داشته باشند. فعالیت های فرهنگی به مثابه شاخه یا حوزه مطالعاتی نسبتا جدیدی که از سال های 1980 به این سو روند رشد خودش را آغاز کرده است نوعی گفتمان دانشگاهی و پژوهشی به حساب می آید. این گفتمان بیش از آنکه بخواهد براساس موضوع «شناخت» تعریف شود براساس بینش یا رویکرد ویژه یی که به مسائل جامعه انسانی دارد هویت خودش را می سازد. اگر ما بخواهیم جامعه ایران را از منظر «تاریخ فرهنگی» مطالعه کنیم لزوما نیازمند این نیستیم که برای جامعه و فرهنگ ایران گوشه ها، پاره ها یا موضوعاتی را گزینش کنیم و به عنوان موضوع تاریخی فرهنگی ایران آن موضوعات را مبنای مطالعات خودمان قرار دهیم بلکه نگاه کردن به جامعه فرهنگ معاصر از منظر تاریخ فرهنگی به معنای نگاه کردن به تمام گذشته معاصر ما از عینک یا لنز تاریخ فرهنگی است.
   
    به عبارتی شما تاریخ فرهنگی را یکپارچه می بینید؟
    به عبارتی بله. بنابراین ما بیش از اینکه بخواهیم موضوعات خاصی از تاریخ معاصر ایران را مبنایی برای مطالعات تاریخ فرهنگی قرار دهیم بینش خاصی با ویژگی های معینی که خواهم گفت می تواند عبارت های فرهنگی ایران مدرن را معنادار سازد. چند نکته را باید در این مورد توضیح دهم. نکته اول اینکه بینش تاریخ فرهنگی، بینشی است که تلاش می کند تا نوعی تفسیر و تجزیه و تحلیل از روند تحولات جامعه و فرهنگ معاصر ایران ارایه کند. در این بینش یعنی بینش تاریخ فرهنگی تلاش ما این است که به تجزیه و تحلیل معنایی یا معناکاوانه از تحولات ایران معاصر بپردازیم که عبارت است از اینکه ما ببینیم که مردم ایران طی دوران معاصر خود چگونه به خود، زندگی، جامعه، تاریخ و جهان و به طور کلی همه هستی هایی که با آنها سر و کار دارند معنا داده اند؟ چگونه زندگی و جامعه را تفسیر کرده اند و به بیان دیگر تاریخ فرهنگی یک تلاش معناکاوانه برای شناسایی و استخراج منابع و معادن معنایی است که گروه ها، جوان ها، انسان ها به خودشان و دیگران و جهان هستی می دهند یا از آنها بهره می گیرند. اگر بخواهم به نحو انضمامی تر این نکته را توضیح دهم باید به این نکته اشاره کنم که وقتی ما از منظر تاریخ فرهنگی به ایران مدرن نگاه می کنیم اساسا ما با نوعی تجزیه و تحلیل نظری درباره ایران معاصر سر و کار داریم. ما تلاش می کنیم تا به کمک مفاهیم و نظریه ها و دیدگاه های مجموعه علوم اجتماعی که نه تنها در تاریخ بلکه در مطالعات فرهنگی، جامعه شناسی، اقتصاد، حقوق و دیگر حوزه های علوم انسانی مثل فلسفه، نظریه های فرهنگی تولید شده است به کمک این مفاهیم و نظریه ها به نوعی به درک مفهومی از معنای داده شده به ابعاد مختلف جامعه، انسان و هستی های گوناگون دست پیدا کنیم. من چند مثال می زنم. مطالعه تاریخ امر جدیدی برای مردم ایران نیست. می توان گفت ایران یکی از سرآغازهای پیدایش مطالعات تاریخی در جهان است و در دوران اسلامی و در دوره های مختلف، اشکال مختلف تاریخی سنتی ایرانی را داریم. مطالعات جنبه های نمادین و آنچه به آن فرهنگ می گوییم یعنی مطالعه نمادها، رسوم، ادبیات، هنرها، اندیشه ها، علوم و دیگر نمادها مانند دین و اشکال گوناگون هنرها برای ایرانی ها امر جدید و تازه یی نیست. به همین دلیل ما در تاریخ نگاری خودمان شاهد اشکال مختلف مطالعات تاریخ فرهنگ هستیم. من در همین کتاب «تاریخ فرهنگی ایران مدرن» هم در زمینه مبنای تاریخ فرهنگی و هم بر مبنای سنت های تاریخ نگاری در ایران به طور مفصل صحبت کرده ام. از این رو لزومی ندارد که همه بحث ها را تکرار کنیم اما آن چیزی که تازگی دارد و من سعی کردم در این کتاب و سایر نوشته هایم به آن توجه کنم این رویکرد تاریخ فرهنگی است که از تاریخ فرهنگ متمایز است. همان طور که اشاره کردم تاریخ فرهنگی تلاش می کند مبنا و نظام فرهنگی را بشناسد، از نظر روش هم این رویکرد سعی می کند که نوعی رویکرد کیفی و پساپوزیتیویستی که تلاش می کند ساختار و عاملیت هر دو را ببیند و به نوعی حتی از تقابل های ساختارهای عاملیت، عینی - ذهنی، کیفیت – کمیت و جفت های تقابلی دیگری که در سنت علوم اجتماعی شکل گرفته است فراتر برود. رویکرد تاریخ فرهنگی که من در این کتاب از آن استفاده کرده ام در واقع نوعی رویکرد فرارشته یی است که به نوعی در واقع از تلفیق مجموعه مفاهیم و نظریاتی که در حوزه های مختلف و اندیشمندان مختلف مانند فوکو در حوزه تاریخ نگاری پیتر وبرگ و وایت و بسیاری دیگر کمک گرفته ام در حالی که تلاش کرده ام از گیدنز و بسیاری دیگر کمک بگیرم. در زمینه ایران مدرن شاید یا جامعه معاصر ایران شاید مهم ترین پرسش این باشد که معنای مدرن معاصر چیست؟
   
    شما به صورت کاملامختصر و مفید اعلام کردید که تاریخ فرهنگی به چه معناست. پرسش من این است که در این رشته مطالعاتی می شود گفت به نوعی بیش از اندازه به مقوله فرهنگ توجه می شود و سیاست از آن دور می افتد. آیا این یک دقت و ویژگی خاصی است؟ در حالی که سیاست بر فرهنگ و اجتماع تاثیرگذار بوده و نمی شود فرهنگ و اجتماع را بدون سیاست حتی تحلیل و تجزیه کرد. همان طور که شما در کتاب تان آنجا که به بحث مسجد پرداختید تاثیر سیاست را هم تبیین کرده اید. چرا این گونه است؟
    یکی از ویژگی های مهم تاریخ فرهنگی توجه به وجوهی از جامعه است که به صورت سنتی در تاریخ نگاری سنتی کمتر مورد توجه بوه است. مثلادر تاریخ نگاری سنتی سقوط یا ظهور دولت ها، یا به طور کلی کنکاش درباره تاریخ سیاسی ملت ها را داریم. جنگ ها، سلاطین، گروه ها و احزاب و رقابت ها همگی سیاسی بوه است. در تاریخ نگاری فرهنگی ما از حوزه قدرت بیرون نمی آییم و آن را حذف نمی کنیم بلکه ما در آن «سیاست» را به صورت «سیاست به عبارت دیگر» در نظر می گیریم. جایی که سیاست از فوکو از روابط قدرت بیان می کند در ساختار اجتماعی پراکنده می شود. رویکرد تاریخ فرهنگی به نوعی تلاشی است برای اینکه سیاست را به صورت امری مستقل نبینیم یا فرهنگ را از سیاست جدا نکنیم یا امر اقتصاد، سیاست و فرهنگ را به صورت اموری که در هم ادغام شده اند در نظر بگیریم. بسیاری از اندیشمندان مانند جینسون و حوزه های مختلف امروزه از چیزی به عنوان فرهنگی شدن یا چرخش فرهنگی صحبت می کنند که یکی از معانی اش این است که امروزه امر اقتصادی، اجتماعی و سیاسی در حوزه فرهنگ ادغام شده اند. امروزه فقط همین چند دهه اخیر نیست.
   
    و جداسازی شان هم ممکن نیست...
    دقیقا. بلکه یکی از ویژگی های دنیای مدرن این بود که تفکیک نهادی است در عین حال نوعی ادغام حوزه ها در امر فرهنگ هم اتفاق افتاده است. در این ادغام به این دلیل که سوژه مدرن هر روز قدرتمندتر شده به دلیل تکنولوژی هایی که در اختیار داشته و فرآیندهای دموکراتیکی که به وجود آمده، رشد و توسعه اقتصادی و رفاهی که شکل گرفته، افزایش توانمندی های انسانی مدرن مثل دسترسی به خدمات و آموزش عالی و به دلایل دیگر در نتیجه این سوژه مدرن به تدریج آن توان معناسازی خود را بیشتر کرده و در نتیجه برای تصرف امر اجتماعی، سیاسی و اقتصادی عملانوعی ادغام فرهنگی یا فرهنگی شدن یا چرخش فرهنگی در جامعه معاصر تحقق پیدا کرده است. وقتی که از مسجد صحبت می کنم از این صحبت می کنم که گفتمان های مختلف مسجد چگونه نظام های معرف و دانایی به علاوه گفتمان های قدرت را با هم تلفیق می کنند. وقتی از گفتمان های کتاب یا شهر یا گفتمان های دیگر صحبت می کنم قصدم این است که نشان دهم چگونه روابط قدرت به علاوه فرآیند تولید معنا و در واقع آن چیزی که ما به آن فرهنگ می گوییم روابط تنگاتنگ و در هم تنیده یی در ایران معاصر داشتند. یکی از ویژگی های تاریخ فرهنگی دقیقا همین نشان دادن اهمیت و جایگاه فرهنگ در کلیت زندگی اجتماعی انسان معاصر است.
   
    به عبارتی پتانسیل نظام فرهنگی خیلی برجسته تر است و خودش را نشان می دهد. در بحث تاریخ نگاری فرهنگی به رفتارهای روزمره و جلوه های فرهنگی مردم بیشتر توجه می شود. مورخ فرهنگی که سوژه مورد نظرش را مورد بررسی قرار می دهد چه چیزی می تواند بیش از همه برایش در اولویت قرار بگیرد؟
    همان طور که من در فصل اول این کتاب درباره چیستی تاریخ فرهنگی توضیح داده ام، تاریخ فرهنگی توجه بیشتری به جایگاه انسان ها، عاملان و کنشگران در کلیت جوامع دارد. انسان ها مجموعه یی از توان های شناختی، عواطف و احساسات، امیال و غرایز، خواست ها و مجموعه یی از تصمیم ها و عمل هایی هستند که در زندگی روزمره شان و در موقعیت های روزمره زندگی این مجموعه تحقق پیدا می کند. تاریخ فرهنگی نوعی تلاش برای توجه کردن به این لایه های پیچیده کنش انسانی است. از این رو من هم اینجا تلاش کرده ام تا در بخش های مختلف به آن دسته از وجوهی از به اصطلاح زندگی انسان ایرانی توجه کنم که به نوعی تعامل در هم تنیده عاملیت انسان ایران با کلیت جامعه و تاریخ معاصر ما را نشان می دهد مثلادر فصل تاریخ فرهنگی بدن من تلاش کرده ام که گفتمان های سنتی و مدرن و پسامدرن بدن را توضیح دهم. در این کتاب من سعی کرده ام لحظه های تغییر و تحول در جامعه خودمان را لحظه های اصلی بدانیم که تاریخ فرهنگی می خواهد بر آنها متمرکز شود. این لحظه های تاریخی لحظه هایی هستند که به نوعی گفتمان ها در آن تغییر می کنند یعنی گفتمان سنتی به تدریج جای خودش را به گفتمان مدرن و گفتمان مدرن هم به تدریج جای خودش را به گفتمان پسامدرن می دهد. البته من تلاش کردم تا این مفاهیم را به صورت یک امر تکاملی سطحی نبینم بلکه تلاش کردم نشان دهم در لحظه هایی که تغییر دارد رخ می دهد اولااین لحظه کوتاه نیستند ثانیا این جور نیست که از یک لحظه تغییر معینی شروع و به یک لحظه تغییر معینی تمام می شود. من تلاشم این بوده که نشان دهم ما در تمام دوران 150 ساله که از تاریخ معاصر یاد می کنم، همواره لحظات سنتی، لحظاتی مدرن و لحظاتی پسامدرن می بینیم اما با وجود اینکه این لحظات در هم تنیده هستند و نمی توان یک نقطه آغاز یا پایان برای آنها در نظر گرفت اما می توان گفت که این سه گفتمان وجود داشت اولاهر سه این گفتمان ها وجود داشتند و ثانیا اینکه در لحظاتی برخی از این گفتمان ها قدرتمندتر و توانمندتر بودند و به شکلی عریان تر و واضح تری می توان گفتمان های مختلف را در کنش های روزمره زندگی مردم یا در سیاست های فرهنگی دولت ها و حاکمیت یا در مناسبات طبقات و گروه های اجتماعی آنها را دید و ویژگی های آنها را توضیح داد. من تلاشم این نبوده که کمیت ها را اندازه گیری کنم و میزان تحولات را به نحو دقیق اندازه گیری کنم و وزن کمی حادثه ها یا رخدادهای گفتمانی را توضیح دهم بلکه من بیشتر تلاش کردم که پیدایش مفاهیم جدید که برپایه گفتمان ها هستند و برداشت های تازه از ابعاد زندگی انسان ایرانی از معانی جسم، سیاست، شهر، ادبیات عامیانه یا حوزه های دیگر را در کانون توجه خودم قرار بدهم. در این کتاب تلاش شده تا لحظات تغییر و دگرگونی آشکار شود.
   
    شما می پذیرید که این لحظه های تغییر بسیار پرشتاب بوده؟
    من نمی دانم دقیقا منظور شما چیست.
   
    موقعی که شما از سه تحول فرهنگی سنتی، مدرن و پسامدرن صحبت می کنید به عنوان مثال ما در موسیقی می بینیم که تحولات سنتی و مدرن در یک لحظاتی با هم در کشاکش قرار گرفتند و موسیقی مدرن مورد توجه قرار گرفت اما مدتی بعد دوباره موسیقی سنتی مورد توجه قرار گرفت. آن هم به خاطر یکسری رفتارهای اجتماعی و فرهنگی و حتی سیاسی بود. اما در مورد شهر می بینیم که رفتار مدرن بسیار تحول پرشتابی داشت و آن گفتمان شهر سنتی ما به حاشیه کشیده شد و بسیاری از موارد مثل مراکز سنتی ما از بین رفت با تمام خاطراتی که از خود داشت. این کشاکش بسیار شدید بوده است. آیا می توانیم صحبت از این کنیم که این گفتمان دیگر بر نمی گردد و تحول سنتی جای خودش را به مدرن و آن هم جای خودش را به پسامدرن می دهد؟
    بحثی که من ارایه کرده ام در بردارنده این واقعیت است که مجموعه یی از فرآیند های عمومی تحول جامعه ایران را در تمام ابعادش متحول کرده است. این فرآیند ها عبارت از فرآیند رسانه یی شدن که نقش رسانه ها، مطبوعات، کتاب، رادیو، ماهواره و اینترنت در تولید و توزیع... جایگاه محوری پیدا کرده است. من تلاش کردم نشان دهم این فرآیند رسانه یی شدن در تمام ابعاد زندگی ما تاثیرگذار بوده است. در موسیقی هم همین طور است. موسیقی سنتی ما که به نوعی از ژانر از آن یاد می کنیم در واقع سنتی به این معنا که تمام اجزا ویژگی های سنت را در خودش دارد نیست بلکه این موسیقی هم تحت تاثیر فرآیند رسانه یی شدن به همان اندازه موسیقی مدرن تحت تاثیر آن قرار گرفته است. در نتیجه آن تاثیراتی که رسانه یی شدن روی موسیقی مدرن یا پسامدرن یا هر نوع موسیقی دیگری به جا می گذارد روی موسیقی سنتی هم به جای می گذارد. مثلاموسیقی ما چه سنتی، چه مدرن و چه پسامدرن تحت تاثیر رسانه ها سیاسی شده اند چون رسانه ها هرچیزی از آن موسیقی را همگانی می کنند که در فرآیند همگانی شدن سیاست و قدرت حضور پیدا می کند. وقتی ما چیزی را برای همگان ارایه می کنیم و همگان شریک می شوند پس مساله دیگر یک ذایقه موسیقیایی نیست بلکه منافع و مناسبات قدرت هم در آن تاثیر دارد. برای همین است که گروه ها در یک انتخابات به همان اندازه که می توانند از موسیقی مدرن برای تبلیغات خود استفاده کنند می توانند از موسیقی سنتی هم استفاده کنند.
   
    با این مثالی که شما الان اشاره کردید آیا ما می توانیم بگوییم که ما بیشتر با ظاهر مدرن آشنا می شویم تا بسترهای معرفتی مدرن؟
    این نکته یی که شما اشاره می کنید یکی از مناقشات جدی در حوزه مفهوم مدرنیته در ایران است. من در کتاب جدیدم در فصل دومش تحت عنوان گفتمان های روشنفکران در ایران به این نکته اشاره کرده ام که یک جریان بزرگ روشنفکران بر این باورند که مدرنیته در ایران اتفاق نیفتاده و تنها مظاهر مادی و جسمانی آن است که به ایران آمده و وجوه معرفتی آن هنوز در ایران جلوه گر نشده است. من با این نظر موافق نیستم به این دلیل که اولاوجوه مادی و غیرمادی و معنوی و غیرمعنوی از یکدیگر قابل تفکیک نیستند. ما نمی توانیم از این صحبت کنیم که در جامعه یی اتومبیل بیاید بدون اینکه تغییرات معنایی ایجاد کند یا نهادهای مدرن مثل مدرسه و دانشگاه یا نهادهای تمدنی مثل بیمارستان، وزارتخانه ها و اداره ها شکل بگیرند اما هیچ تغییری در سبک زندگی مردم به وجود نیاید. مطالعات نشان داده است هرجا که سیاست های نوسازی شکل گرفته است، نوسازی در فکر و اندیشه ها و نگرش ها هم به وجود آمده است. به همین دلیل من این دیدگاه را قبول ندارم که در مورد ایران عده یی می گویند ما تنها در ظواهر امر موفق شویم و توانسته ایم با پول نفت این امکانات را خریداری کنیم و به جامعه بیاوریم اما مردم ما از نظر نگرشی و احساسی و ارزشی یا منشی فرقی نکرده اند. این نظر نه تنها به لحاظ نظری یک گزاره کاملانادرست است بلکه جامعه ایران نشان می دهد که مردم خیلی در چند سال اخیر تغییر کرده اند. و جامعه ایران به لحاظ معنایی تغییر کرده است. کتاب تاریخ ایران مدرن نوشته آبراهامیان بیانگر همین تحولات در جنبه های مختلف است. من به این دلیل کتاب تاریخ فرهنگی ایران را نوشتم چون معتقدم تحولات درجامعه ایران سطحی نیست.
   
    آیا کاملامعرفتی و زیربنایی است؟
    کاملااین تغییرات جنبه معنایی دارد و انسان ایرانی در فرآیند تولید و توزیع معنا تغییر کرده است نسبت به دوران پیشا مدرن خودش و برداشت انسان ایرانی امروزه در مورد امور مختلف متفاوت شده است. برای مثال ظرفیت آرزومندی انسان معاصر ایرانی با ظرفیت آرزومندی ایرانی پیشامدرن ما برابر نیست. توقعاتی که از زندگی داریم و برداشت هایی که انسان ایرانی پیدا کرده همان هایی نیست که 50 سال پیش داشت به این دلیل من معتقدم که یک تغییر معنایی و فرهنگی رخ داده است برای همین می توانیم به دنبال آن تاریخ فرهنگی ایرانی برویم. اگر تغییری رخ نداده بود تاریخ فرهنگی ایران مدرن هم امر با معنایی نبود.
   
    یکی از انتقاداتی که به شیوه تاریخ نگاری حوزه تاریخ فرهنگی مدرن می گیرند این است که این نوع تاریخ نگاری بسیار به سمت رسانه یی شدن می رود. شما به این انتقادات چه پاسخی دارید و اساسا این انتقادات را بر مبنای ناآشنایی می دانید یا اینکه این انتقاداتی است که واقعا در این حوزه اتفاق افتاده است؟
    البته من نخستین بار است که این انتقاد را می شنوم اما نکته شما دور از ذهن نیست به ویژه وقتی درباره امر امروز صحبت می کنیم از سوی دیگر روزنامه نگار هم در مورد امر امروز صحبت می کند یعنی اشتراک موضوع بین نگاه تاریخ فرهنگی معاصر با کار روزنامه نگار وجود دارد که هر دو به امر معاصر توجه می کنند. از سوی دیگر از لحاظ رو ش شناسانه هم تاریخ فرهنگی یک رویکرد کیفی گراست که تلاش می کند تا با تفسیر و استنباط و معنابخشی به رخدادها و حوادث و پدیده های موجود در جامعه نوعی دانش تولید کند. این کاری است که روزنامه نگار هم می کند که به عنوان گزارشگران زندگی روزمره مردم دایما دارد تفسیرها و برداشت ها و گزینش های خودش را از زندگی بیان می کند. اینجاست که تاریخ فرهنگی آن نثر کلاسیک دانشگاهی جایگاه خودش را از دست می دهد. تمام حوزه های پژوهشی که مثل تاریخ فرهنگی مدرن هستند نوعی نثر منعطف، سیال و معطوف به مخاطب عمومی دارند.
   
    یک نکته اینجا وجود دارد و آن اینکه نثر مورخ فرهنگی مدرن بسیار بار معنایی بالایی دارد و تنها به اطلاع رسانی صرف تاکید نمی کند.
    دقیقا همین طور است و من نمی خواهم بگویم که دقیقا مانند نثر روزنامه نگاری است. بعضی جاها تفاوت های آشکاری دارد. تاریخ فرهنگی نوعی تلاش نظری برای فعال کردن امر معاصر است. در حالی که روزنامه نگار تعهدی به رویکردهای تئوریک و مفاهیم اجتماعی ندارد اما شباهت های بسیاری وجود دارد. نثر تمام گفتمان های بین رشته یی پسامدرن یا پساساختارگرایانه امروزی نثری سیال و منعطف و دارای نوعی بلاغت و فن بیان خودش است. اگر نثر دانشگاهی پوزیتیسم با نوعی زدودن فرم های زیبایی شناسانه متن هویت پیدا می کرد امروزه در نثر های پسامدرن حوزه های مطالعاتی مثل تاریخ فرهنگی و مطالعاتی و در حوزه های دیگر تلاش می کند که این بلاغت و سبک های بیان، فرم های زیباشناسانه و توجه به مخاطب عمومی و حتی به نوعی بیان صریح ارزش ها و جهت گیری های ذهنی نویسنده را به رسمیت بشناسد. تاریخ فرهنگی جز مجموعه هایی است که عمدتا در پارادایم معرفت شناسی پسامدرن گسترش پیدا کرده است. در این پارادایم به لحاظ روش شناسانه ما قایل به این نیستیم که نثر دانشگاهی بی طرف است یا فقط برای دانشگاهی نوشته می شود یا باید اقتدار مولف کنار گذاشته شود به همین دلیل در این کتاب تاریخ فرهنگی ایران مدرن من آگاهانه تلاش کرده ام که ویژگی های نسل پسامدرن و رویکرد کیفی، انعطاف، جذابیت و زیبایی شناسی نثر تاریخ فرهنگی را به کار بگیرم.
   
    به عنوان آخرین پرسش: شیوه نگارش تاریخ فرهنگی مدرن چه ثمراتی می تواند برای علوم انسانی معاصر ما که در کشاکش قدرت، سیاست و عدم آگاهی و عدم دیالوگ هم قرار گرفته داشته باشد؟
    از جنبه های مختلفی می توان درباره سودمندی های رویکرد تاریخ فرهنگی صحبت کرد. نکته اول اینکه نوعی تازگی و طراوت و نوآوری در شیوه بیان، موضوعات، حوزه های شناخت و نگاه معرفت شناسانه تاریخ فرهنگی وجود دارد که همان طور که گفتم این ویژگی ها می تواند نوعی پویایی و تفاوت ها در آکادمی های علوم اجتماعی ایران به وجود بیاورد. رشد آکادمی ها و علوم به این بستگی دارد که تا چه میزان نثر جدید و متفاوت و موضوعات جدید و معرفت شناسی جدید را ما ابداع کنیم. به همین دلیل نخستین سودمندی اش این است که می تواند این رویکرد همه حوزه های علوم انسانی مانند جامعه شناسی و تاریخ نگاری را تحت تاثیر قرار دهد. من برای نشان دادن این واقعیت در این چند سال اخیر که بحث تاریخ فرهنگی مطرح شده است، نسل جوان تاریخ نگاران و بسیاری از محققان علوم اجتماعی ما از این رویکرد استقبال کرده اند. به هر حال می خواهم بگویم که این پویایی نخستین سودمندی است. دومین سودمندی این است که تاریخ فرهنگی یک رویکرد دموکراتیک به جامعه معاصر ما هم هست به این معنا که ما در این نگاه سعی می کنیم توجه به ویژگی ها و خواست های عاملان و افراد و توجه به گروه های فرودست اجتماعی مثل زنان و اقلیت ها و اقوام یکی دیگر از ویژگی های تاریخ فرهنگی است و از این نظر این تاریخ سودمندی زیادی برای دموکراتیک ساختن جامعه ایرانی دارد. سومین رویکرد تاریخ فرهنگی ایران مدرن این است که این رویکرد به ویژه با سبکی که من انتخاب کرده ام یعنی ادغام مردم نگاری، انسان شناسی، جامعه شناسی و مطالعات فرهنگی با تاریخ نگاری در یکدیگر همچنین به ویژه توجه به خودمردم نگاری کمک می کند تا نسل های جوان تر با علاقه مندی بیشتری به سراغ مطالعات اجتماعی تاریخی بیایند. این یک واقعیت تلخ است که بخش وسیعی از کتاب علوم اجتماعی در ایران خوانده نمی شوند، این بحران مخاطب برای علوم اجتماعی ایران جدی است. یکی از بحران های خروج از این بحران که منجر شده تیراژ کتاب های علوم اجتماعی هر روز کمتر شود این است که ما نثر دانشگاهی تعصب گرایانه را تغییر دهیم. هر متنی باید مولد آن لذت باشد در غیر این صورت متن نیست. متن های علوم اجتماعی در ایران فاقد جذابیت برای جذب مخاطب است و من تلاش کردم که با نثر ویژه یی که تاریخ فرهنگی دارد نوعی جذابیت برای علوم اجتماعی تعریف کنم که بتواند نسل های جوان تر و گروه های غیرحرفه یی در علوم اجتماعی را جذب خودش کند و به اعتقاد من این تلاش برای سودمند ساختن علم برای مردم باید در همه علوم حتی در علوم ریاضیات، شیمی و فیزیک هم اتفاق بیفتد و در واقع این بخشی از آن فرآیند دموکراتیک شدن است. سودمندی چهارم این است که تاریخ فرهنگی با رویکرد بین رشته یی در تلاش است که رشته های دانشگاهی از حالت جزیره های دور افتاده از هم یا تافته های جدابافته از هم به یکدیگر گره بخورند. تاریخ فرهنگی یک گفتمان بین رشته یی و بین فضایی است یعنی فضاهای آکادمیک دیگر را با هم درگیر می کند. من الان که کمتر از شش ماه از انتشار این کتاب می گذرد دوستان خوبی را در رشته های تاریخ نگاری و علوم سیاسی به مناسبت انتشار این کتاب پیدا کرده ام و فکر می کنم به مرور زمان فرصتی فراهم می شود که گروه های دیگری که کمتر فرصت تعامل با هم را داشته اند به سمت مطالعه متن های همدیگر بروند. من برای اینکه بتوانم این کتاب را بنویسم ده ها مقاله در حوزه های مختلف اجتماعی، اقتصاد، حقوق و فرهنگی و... مرور کردم به این معنا که به فضاهای مختلفی سرک کشیدم که اگر قرار نبود این کتاب را بنویسم به این فضاها نیازی نداشتم پس تاریخ فرهنگی می تواند به نوعی آشتی، همنشینی و همسخنی و مناسبات بین متنی بین رشته های مختلف ایجاد کند که اگر اتفاق بیفتد یکی از سودمندی های بزرگ تاریخ فرهنگی است. این پرسش مهمی است که باید درباره همه علوم مطرح شود. یکی از ارزش های تاریخ فرهنگی این است که این سودمندی تاریخ نگاری و علوم اجتماعی را هم جدی می گیرد و معمولادر متن هایی که در این حوزه نوشته می شود یکی از نقدهای مهم نقد سودمندی این دانش هاست. در دنیای امروز که روز به روز دانش های مختلف رسانه یی تر می شوند و دانشگاه ها تلاش می کنند که علاوه بر کتاب ها، متن ها و مقاله های مصور تولید کنند و در سایت های دانشگاهی ما شاهد انواع فایل های صوتی و تصویری هستیم، در دنیایی که مراکز عمومی و دانشگاه ها تلاش می کنند که جایگاه بالاتری در حوزه های عمومی داشته باشند طبیعی است که تاریخ فرهنگی به این دلیل که به موضوعات مورد علاقه عموم می پردازد و بیان ویژه آن مردم را هم دارد پس از سودمندی و ارزش های ویژه یی برخوردار باشد. من این نوع دانش را از جنس دانش روزنامه نگاران نمی دانم اما خیلی نزدیک به کاری که روزنامه نگاران انجام می دهند می دانم. متاسفانه در ایران امروز ما گاهی روزنامه نگار به مثابه نوعی خفیف یا خار شمردن یک نوع فعالیت فکری و فرهنگی و قلمی به حساب می آید که روزنامه نگاران انجام می دهند اما واقعیت این نیست. واقعیت این است که روزنامه نگاری یک فعالیت فرهنگی مثل همه فعالیت های فرهنگی و هنری، ادبی و علمی دیگر به حساب می آید. اینکه مورخ و جامعه شناس تلاش کند که مخاطب بیشتری را در جامعه به خودش جلب کند نوعی تلاش برای تخفیف یا خار کردن علم نیست بلکه نوعی ارزشگذاری به علم از نظر مردم و جامعه است.
  • حامد فکوری
من در روز چهاردهم مهر ماه سخنرانی در جلسه اساتید پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی در زمینه تحول ایده دانشگاه در جهان معاصر داشتم. روزنامه ایران بخشی از این سخنرانی را با عنوان «دانشگاه را چگونه مدیریت کنیم؟» در روز 17 آبان ماه امسال منتشر کرد. فایل صوتی و تصویری کامل این سخنرانی در سایت پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی موجود است.
 


از منظر تاریخ فکر، برای دانشگاه و مؤسسات آموزش عالی چهار ایده اصلی قابل طرح است. از قرن دوازدهم و سیزدهم میلادی به بعد دانشگاه به معنای مدرن و امروزی‌اش متولد شد و از آنجا که دنیا هر لحظه در حال تغییر است، در این هشتصد سال فراز و نشیب‌های بسیار یافت، در حقیقت دانشگاه خود بخشی از «نو» شدن‌های دنیای مدرن است که در تحول و نو شدن‌های پی درپی دنیا سهیم است. از این رو، برای اینکه بتوانیم موقعیت اکنون‌ را تعریف کنیم باید تاریخ صیرورت و نو شدن ایده دانشگاه را بررسی کنیم.
1- سال 1810-1809 یعنی دویست سال پیش فیلسوف و نظریه‌پرداز آلمانی ویلیام هومبلت نخستین کسی بود که به لحاظ مفهومی و نظری درباره ایده دانشگاه صحبت کرد. او مدل اول دانشگاه را تحت عنوان «دانشگاه پژوهشی» مطرح کرد. از دیدگاه هومبلت کارکرد اصلی دانشگاه توسعه مرزهای دانش و معرفت است. به همین دلیل دانشگاه برلین از نخستین دانشگاه‌های توسعه‌یافته‌ای است که براساس این ایده کانونی گسترش پیدا کرد و درست از همان زمان است که مدل هومبلتی یا آلمانی دانشگاه شکل می‌گیرد. بر این اساس، دانشگاه هر چند به تبع یک مؤسسه بزرگ علمی و معرفتی کارکردهای حاشیه‌ای متعدد ایفا می‌کند اما وظیفه اصلی‌ای جز توسعه علم ندارد، بنابراین برای اینکه بتواند توسعه علمی را تحقق بخشد، راهی جز تربیت عالم، محقق، دانشمند، فیلسوف و نظریه پرداز نمی‌یابد و طبیعتاً مهم‌ترین ارزش‌هایی که باید بر چنین دانشگاهی حاکم باشد، استقلال و آزادی بیان است تا استادان بتوانند بر اساس ارزش‌های علم، مرزهای دانش را جلو برند.
2- سال 1853 «جان نیومن» نظریه پرداز دیگری است که دومین مدل دانشگاه را مطرح می‌کند. به اعتقاد نیومن وظیفه دانشگاه تولید و توسعه علم نیست بلکه «توسعه فردی و تربیت انسان» است. کار دانشگاه کمک به فردیت انسان‌های مدرن است. انسانی که بتواند براساس ارزش‌ها و فرهنگ امروزی دنیای مدرن به عنوان یک شهروند زندگی کند. نیومن برخلاف هومبلت معتقد است دانشگاه باید دانش آماده و تثبیت شده را ترویج دهد و کارش تولید دانش جدید نیست و مؤسسات دیگری همچون کارخانجات، صنایع، مؤسسات، کارگاه‌ها و... این وظیفه را بر عهده دارند. رسالت دانشگاه تربیت نیروی انسانی و انسان مدرن است. به همین دلیل در همان سنت لیبرالی و فردگرایانه مدرن فرهنگ بریتانیا، ایده نیومن، ایده‌ دانشگاه آکسفورد و کمبریج را شکل داد.
3- کمابیش صد سال بعد یعنی سال 1963 «کلارک کلر» رئیس دانشگاه کالیفرنیا کتابی به نام کاربردهای دانشگاه نوشت و ایده جدیدی را مطرح کرد. به اعتقاد او دانشگاه باید هم research university و همteaching university باشد. از این رو، ایده خود را multi university یعنی «چندگانه بودن ماهیت دانشگاه» نامید. بحث‌های کلارک کلر تأثیر زیادی بر بازتعریف سیاست دانشگاه در جهان گذاشت. از این رو، بر این باور بود که دانشگاه باید «توسعه فردی و توسعه اجتماعی» را در کنار «توسعه علمی» در دستور کار خود قرار دهد. این ایده از ابتدای تأسیس دانشگاه جان هابکینز در سال 1864 مطرح شد. گفتمانی که امروز همه دانشگاه‌های جهان به سمت آن متمایل هستند.
آنچه کلارک کلر از دیدن آن ناتوان بود و پیرامون آن توضیحی ارائه نکرد، تحولاتی بود که در دهه‌های اخیر رخ داد. ایده دانشگاه بخشی از نظام اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و مجموعه کل بستر تاریخی- اجتماعی است که دائماً در حال نو شدن است. مجموعه وسیعی از تحولاتی که از سال 1950تا 60 میلادی شروع شد و در 1990 به بلوغ خود رسید، تحولاتی است که ایده دانشگاه را تغییر داد و ایده چهارم GLOBAL RESEARCH TEACHING UNIVERSITY را شکل داد.
از سال‌های بعد از جنگ جهانی دوم دنیا تغییر کرد. نظریه پردازان اجتماعی عنوان‌های مختلفی را برای «دنیای اجتماعی تغییریافته» ارائه کردند، مانند جهان «اطلاعات»، «شبکه‌ای»، «ارتباطی»، «صنعتی»، «دیجیتالی»، «مصرفی»، «فراغتی»، «بصری» و... اینها هر کدام برچسبی بود که برای فهم لحظه اکنون خود به کار می‌بریم. اما امروز در جامعه‌ای اطلاعاتی، دانش‌محور، جهانی شده، پسا مدرن و پسا صنعتی زندگی می‌کنیم. جهانی با اقتصادی دانش‌محور که فرایندهای عمومی تحول نه تنها ساختارها بلکه زندگی روزمره، فردیت، شخصیت، ایده‌آل‌ها و تخیل‌های ما را لحظه به لحظه دگرگون می‌کند و تعریف علم و دانشگاه به طور طبیعی در این جهان دائماً دگرگون شونده، تغییر می‌کند. به تعبیر زیگموند باومن ما وارد «مدرنیته سیال» شده‌ایم، که در آن حرکت، دگرگونی، جابه جایی مکانی، زمانی، مجازی، واقعی، فیزیکی و عاطفی موج می‌زند. در جهانی که به تعبیر گیدنز «از جا کنده شدن» طبیعی‌ترین کار لحظه به لحظه ما است.
4- ایده چهارم دانشگاه، یعنی دانشگاه به مثابه یک «مؤسسه جهانی پژوهش و آموزش» در حال باز تعریف هویت خود است. ایده دانشگاه در جهان امروز در پرتو آن چیزی است که ادگار مورن و دیگران از آن تحت عنوان اندیشه سیاره‌ای یاد می‌کنند. امروز گفتمان دانشگاه خود را در چارچوب «اندیشه سیاره‌ای» و نه در چارچوب مرزهای ملی بازتعریف می‌کند.
ما اگرچه زبان، فرهنگ، ادبیات، ارزش‌ها، مذهب و بسیاری از ویژگی‌های ملی دیگر را داریم، اما مادامی که به ساحت دانشگاه که در پرتو اقتصاد دانش‌محور جهانی، فرآیندهای جهانی‌شدن، تکنولوژی‌های ارتباطی، جهان اینترنت و... است، ورود می‌کنیم به جهانی سیاره‌ای قدم می‌گذاریم. دانشگاه، امروزه به عنوان موتور اصلی فرایند این جامعه جهانی شده به وضعیت جدیدی رسیده است که در این وضعیت جدید نیاز به تئوری‌پردازی‌هایی دارد که بتواند ماهیت دانش را تعریف کند.
تحولات دانشگاه از چند منبع سرچشمه می‌گیرد؛ یکی تغییرات در ساختارهای اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی است. دوم تغییرات در اپیستمولوژی و فلسفه علم است که دائماً در حال باز تعریف ماهیت علم هستند و سوم همین هویت‌های محلی و تفاوت‌های فرهنگی ویژگی‌های ملی است که اینها هم سهم خود را دارند. ما روز به روز پیچیده و پیچیده‌تر می‌شویم و اهمیت دانشگاه به خاطر این موقعیت پیچیده و فراپیچیده ماست. اهمیت استادان، دانشگاهیان، مغزهای فرهیخته، نخبگان و نوابغ در این است که در این کلاف سردرگم بتوانند نوری بتابانند و به انسان سرگشته امروزی کمک کنند تا اندکی مسیر خود را بیابد.
  • حامد فکوری

بیابان را با همه ی بزرگی اش تصور کن ...با همه ی داغ بودنش...با همه ی حس تنهایی اش ...حالا به این بیابان بزرگ و داغ و تنها یک لشکر چند هزار نفری را اضافه کن ...یک شمر قرمز پوش را اضافه کن ...یک حرمله را ...یک طالب حکومت ری را ...
 سرت را بچرخان چند قدم آن طرف تر ...حال به این بیابان بزرگ و داغ و تنها و لشکر چند هزار نفری و شمر و حرمله و.....یک لشکر هفتادوچند نفری را اضافه کن ...یک حسین سبزپوش را .... یک قاسم را...یک شش ماهه را....
وحال خودت را تصور کن که جایی میان این دو لشکر ایستاده ای جایی میان سبز و قرمز ...آرامش و آشوب ...
حکایت این روزهای ما همین است ...اگر آن روز آنجا بودی چه میکردی؟با خودت صادق باش انتخاب سختی است....



منبع وبلاگ گفت و گوهای تنهایی3x



  • حامد فکوری

دوباره دلم برات تنگ شده
از غم دوری تو تب کردم
من مقصرم خودم میدونم
همه روزامو خودم شب کردم
من همش بهونه آوردم که
راه خونه ی تو خیلی دوره…
اما عشق تو مث بارون شد
داره چشم های منو میشوره
من به عشق تو پر زدم تا دوباره پیش تو اومدم
چشم من رو به احساس تو وا شد
قلبم از خودش بی خوده مث کفترا هوایی شده
زیر نامه ی عشق من امضا شد
خودت امشب همه چیرو خوندی
از نگاه من عاشق پیشه
بهترین صحنه ی عمره وقتی
چشم من از عشق تو تر میشه
یه صدایی توی گوشم می گفت

حق نداری که مردد باشی
دورترین فاصله ها نزدیکه
شرطش اینه که تو مقصد باشی
من به عشق تو پر زدم تا دوباره پیش تو اومدم
چشم من رو به احساس تو وا شد
قلبم از خودش بی خوده مث کفترا هوایی شده
زیر نامه ی عشق من امضا شد


  • حامد فکوری
  • حامد فکوری

خبرنگار قرآنی خبرگزاری بین‌المللی قرآن " ایکنا" شعبه بوشهر حاج حامد فکوری



  • حامد فکوری
متن حاضر مقاله ای است که امروز سه شنبه 20 آذر در همایش هفته پژوهش در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه علامه طباطبایی ارائه کردم. قبلا نیز در سال 1384 بخشی از این مقاله را در سخنرانی در نمایشگاه بین اللملی کتاب عرضه کرده بودم.
 مقدمه
موضوع سخن در این گفتار نشان دادن اهمیت و جایگاه نقد و نقادی در رشته های علمی و بخصوص در دانشهای اجتماعی و فرهنگی و بررسی علل کم توجهی به آن در اجتماعات دانشگاهی کشورمان است. مقاله مردم نگاری فرهنگ نقد در اجتماعات علمی ایران اینجانب زمینه ای فراهم کرد تا دست اندرکاران برگزاری جلسات گفتگو در "سرای اهل قلم " در هجدهمین نمایشگاه بین المللی کتاب از بنده دعوت کنند تا امروز در خدمت شما باشم . در آن مقاله برخی نکات انتقادی درباره وضعیت نقد ونقادی در اجتماعات دانشگاهی ایران بخصوص در حوزه علوم اجتماعی بیان شده بود.از جمله اینکه بیان شده بود :
دهل زنی که از این کوچه مست می گذرد                                         
                                                      مجال نغمه به چنگ و چگور ما ندهد
یعنی با وجود نقدهای (به زعم نگارنده) روشنگرانه و بعضا تندی که نسبت به برخی جنبه های دانشگاهیان کشور داشتم باز امید نمی رود که موضوع نقد چندان مورد توجه قرار گیرد. هنوز نقد به مثابه یک سوژه و موضوع قابل بررسی و بحث نتوانسته به نحو شایسته توجه دانشگاهیان ایران را به خود معطوف نماید و در حالی که نقد سنگ بنای ستون تولید اشاعه و کاربست علم است اما نتاسفانه تا آنجا که میدانم تاکنون بررسیهای تجربی درباره وضعیت نقد و نقادی در اجتماعات ایران انجام نگرفته و بحثهای نظری در این زمینه در کشورمان جای چندانی پیدا نکرده است . این بی توجهی موجب تهی دستی معرفتی امروز ما در این زمینه شده و حال ناگزیریم در این زمینه عمدتا به تجربه های زیسته مان اکتفا کنیم. اگرچه استفاده از تجربیات زیسته خود می تواند به مثابه گام نخست نقطه خوبی برای شروع حرکت در زمینه شناخت وضعیت نقد در اجتماعات علمی کشورمان باشد.ما استادان و دانشجویان به منزله اعضای اجتماع دانشگاهی می توانیم از راه بیان ثبت و تحلیل تجربیاتمان در زندگی دانشگاهی به بازنمایی درونی و نسبتا دقیقی از وضعیت دانشگاه در کشورمان بپردازیم و دانش نسبتا قابل اعتماد و بومی درباره جنبه های مختلف دانشگاه تولید کنیم که یکی از آنها وضعیت نقدونقادی است.
گفتار من در اینجا عمدتا از دو بخش تشکیل شده است .نخست اشاره ای نظری و تحلیلی به مفهوم نقد و فرهنگ آن خواهیم داشت و مباحثی را که پیش از این در آن مقاله آورده ایم به علاوه نکات تازه دیگر در اینجا به اجمال بیان می کنیم . هدف این بخش سخنم ارائه تصویری اجمالی از مفهوم و جایگاه نقد بخصوص در دانشهای انسانی و علوم فرهنگی است . در این قسمت مروری بر آرائ رونالد بارنت و یورگن هابرماس از صاحب نظران اصلی این حوزه خواهیم داشت . ودر قسمت دوم این گفتار به بررسی وضعیت نقد در اجتماعات علمی ایران در حوزه علوم انسانی واجتماعی می پردازیم . همان طور که گفتیم سعی ما بر این است که علل کم توجهی به نقد در اجتماعات علمی ایران را بیان و بررسی کنیم.
 
فرهنگ نقد یا هنجارهای نقد
فرهنگ نقد به گونه ای از ارزشها- باورها و معانی سازنده و حاکم بر " رفتارهای ارزیابانه " گروه یا فرد خاص در هنگام تفکیک سره از نا سره درست از نادرست – زیبا از زشت – خوب از بد و کمال از نقصان امری مادی یا معنوی متعلق به خود یا دیگری گفته می شود. فرهنگ نقد چیزی است که معنای نقد به منزله نوعی کنش را در واقعیت تجربی آن در میان گروهی خاص تحقق می بخشد و روشهای – موقعیتها – زبان و ابزارهای نقد را تعیین و تعریف می کند . فرهنگ نقد در " متن اجتماعی " خاص شکل می گیرد و تحول می یابد.و متاثر از شرایط سیاسی – اقتصادی – اجتماعی و فرهنگی مختلف تغییر میکند. فرهنگ نقد نه تنها از جامعه ای به جامعه دیگر بلکه از گروهی به گروه دیگر متناسب با نوع " متغیرهای اجتماعی " مانند جنس – سن و شغل تفاوت می کند . از این رو بهتر است وقتی از " واقعیت تجربی " نقد سخن می گوییم از " فرهنگهای نقد " استفاده می شودو " فرهنگ نقد " در شکل واحد را صرفا به منزله نوعی " مفهوم تحلیلی " به کار ببریم . فرهنگ نقد نه تنها شامل گروههای حرفه ای منتقدان در هنر – فلسفه و علوم بلکع شامل تمام گروههای انسانی می شود زیرا " رفتارهای ارزیابانه " محدود به گروه خاصی نیست .
با توجه به این تعریف فرهنگ نقد در اجتماعات علمی ایران را می توان به ارزشها – باورها و معانی سازنده نقد و تعیین کننده جهت – شکل و محتوای رفتار ارزیابانه حرفه ای در میان کنشگران علم را تعریف نمود. در اینجا ما اجتماع علمی را به صورت عام و کلی در نظر داریم و مراد ما از کنشگران علم کلیه کسانی است که در نوعی فعالیت فکری مانند تولید آثار فرهنگی و هنری و دانشگاهی اشتغال دارند . البته می توان بر اساس تمایزات حرفه ای که میان گروههای مختلف علمی و دانشگاهی وجود دارد . به تفکیک گروههای حرفه ای مانند ادبیات – سینما – فلسفه – علوم طبیعی و علوم اجتماعی فرهنگهای نقد را از یکدیگر متمایز ساخت . آنچه که در زمینه فرهنگ نقد در اجتماع علمی اهمیت دارد نقش و جایگاه و ویژگیهای خاص آن است . این ویژگیها به نحو اجمال در چند نکته ای ذکر می کنم قابل تعریف و بیان است . برخی از این ویژگیها که من آنها را هنجارهای فرهنگ نقد در اجتماعات علمی بیان کرده ام عبارت از نکات زیر است.
·       فرهنگ نقد " جزئ ساختاری " و " هویت بخشی " اجتماعیات دانشگاهی است به طوری که می توان گفت بدون نقد علم و اجتماع علمی و دانشگاهی وجود ندارد در حالی که اجتماعات دیگر می توانند بر پایه عناصر دیگر قوام و دوام یابند. و نقد برای آنها جنبه ثانویه دارد . دلیل این امر آن است که تمامی فرآیندهای تولید اشاعه و کاربست علم هریک به نوعی از گذر نقد ونقادی صورت می پذیرد . نقد مولفه هویت دهنده به اجتماع علمی است . آلوین گولدنر جامعه شناس صاحب و نقاد درباره اهمیت نقد در اجتماع علمی در جایی می نویسد : " یک نکته بسیار ارزشمند درباره مفهوم اجتماع دانشگاهی وجود دارد اینکه علی رغم تقسیم رشته ای دانشگاهیان و فعالیتهایشان مجموعه ای از قوانین و مقررات نا نوشته وجود دارد که تمام اعضائ اجتماع دانشگاهی را به هم پیوند می دهد . آن وجه مشترک این است که بالاترین سطح مشترکات commonality))در میان دانشگاهیان بر مبنای " فرهنگ گفتمان انتقادی " بیان شده است .
·       و مهمتر اینکه به تعبیر دنزین Denzin.1997))" نقد " بنیان روایی و اعتبار یافته های علمی است . این ویژگی را می توان " هنجار روایی " یا روشی در اجتماع علمی نامید . یعنی در صورتی که کسی بخواهد مدعای علمی اش را به روشی غیر انتقادی و نقدناپذیر ارائه کند مدعای او فاقد بنیان علمی است و در اجتماع علمی جایی ندارد . ارائه این گونه مدعاها نوعی نابهنجاری در اجتماععلمی است .
·       از طرف دیگر از آنجا که دانشگاه و اجتماعی علمی دارای " نظام خود ارزیابانه " self-judgment system)) است و روایی و اعتبار یا قابل قبول بودن یا نبودن و به طور کلی ارزش گذاری درباره فعالیت دانشگاهی در حوزه علم تنها وتنها بر عهده دانشگاهیان است و نظام یا ابزاری خارج از نظام علم مشروعیت و صلاحیت ارزشیابی فعالیتهای علمی و دانشگاهی را ندارد  در نتیجه نقد ونقادی کردن وظیفه و مسئولیت حرفه ای همه دانشگاهیان و اعضای اجتماع علمی است . بنابراین مشارکت در فرهنگ نقد برای کلیه  اعضائ علمی و دانشگاهی امری الزامی است ومیزان "تعلق حرفه ای"فرد در اجتماع علمی و دانشگاهی تابع میزان "مشارکت نقادانه" او است .این امررا می توان "هنجارمشارکت" نامید.یعنی مشارکت کم و یا عدم مشارکت در نقد و نقادی نوعی نابهنجاری در اجتماع علمی است .
·       در اجتماعات علمی و دانشگاهی نقد دارای سازمان تعریف شده ای است و هنجارها و معیارهای نقد کم و بیش بر پایه نوعی اجماع عام صورت می گیرد.در نتیجه "نقد خصوصی" یا "زبان خصوصی نقد" و "نقد خارج از سازمان علم" وجود ندارد .من این امررا "هنجار عمومیت " فرهنگ نقد نامیده ام  . بر اساس این هنجار در صورتی که کنش گران علم کنشهای ارزیابانه خود در حوزه علم را خارج از این چارچوب انجام دهند می توان آن را نوعی "نابهنجاری" نامید.
·       چون اجتماع علمی اجتماع گفتمانی است و فرهنگ نقددر زبان و گفتمان تبلور می یابد "منبع فرهنگی" نقد نیز در این اجتماع صورتها یا "انگار های دانایی" epistemic paradigm))(اپیستمه) در یک عصر و جامعه خاص است . من این امر را "هنجار علمی" نقد نامیده ام.یعنی استناد به منابع غیر علمی مانند استفاده از منطق قدرت رفتار نا بهنجار در اجتماع علمی است . "هنجار علم " را می توان در کنار "هنجار مشارکت" شاخص میزان رشدیافتگی فرهنگ نقد در اجتماع علمی و دانشگاهی دانست.
·       نقد در اجتماع علمی و دانشگاهی "پاسخ گو" (accountabl) است .یعنی به تعبیر طلال اسد "نقد باید مسئول و پاسخ گو باشد و برای آنکه بتواند پاسخ گو باشد باید صرفا کسی را مخاطب خود قرار دهد که مخاطب بتواند نقد را به چالش کشیده و با آن محاجه و پاسخ نقد را بدهد." این امر را می توان "هنجار دموکراتیک" نامید.یعنی منتقد باید بپذیرد که طرف مورد انتقاد او می تواند به چالش با او برخیزد و از " حق مساوی " برای انتقاد برخوردار است و دیگران از امکان لازم برای چالش با او برخوردارند و می توانند در برابر نقد او ایستاده و از خود دفاع کنند . و در صورت دفاع آسیبی به حیات اجتماعی آنها وارد نمی شود.
 
البته می توان با تامل بیشتر نکات دیگری درباره ویژگی ها و مولفه های فرهنگ نقد ذکر نمود اما اجمالا نکات فوق ویژگیهای اصلی فرهنگ نقد در اجتماعات علمی را بیان می کند و ما می توانیم با تکیه بر پنج هنجار مذکور وضعیت فرهنگ نقد در یک اجتماع علمی را بررسی و آسیب شناسی کنیم.
 
فرهنگ نقد یا نقادیت
اجازه دهید قبل از اینکه به بخش دوم سخنم درباره آسیب شناسی وضعیت نقد در اجتماع دانشگاهی ایران بپردازم در این جا به یک طبقه بندی مفهومی دیگر اشاره کنم .ارونالد بارنت یکی از صاحب نظران صاحب نام و پرکار مسائل آموزش عالی کتاب مفصلی درباره جایگاه و مفهوم نقد در آموزش عالی با عنوان "آموزش عالی : حرفه ای انتقادی" (barnett ,1997) منتشر کرده است.او در این اثر استدلال می کند که هدف دانشگاه تربیت انسان آکادمیک است و مهمترین مولفه وجود انسان آکادمیک " تفکرانتقادی " است. او سپس سه مقوله "تفکر انتقادی" (critical thinking)"اندیشه انتقادی" (critical thought) و "نقادی" (criticism) را از یکدیگر تفکیک می نماید. تفکر انتقادی فرایندی است که فرد طی آن مهارتی به نام انتقادی اندیشیدن را درطی دوره تحصیل مدرسه ای و دانشگاهی به دست می آورد . در نتیجه این آموزش انتقادی است که به فردهویت انسان دانش آموخته یا به تعبیر پیر بوردیو (bourdieu  .  2001) "انسان دانشگاهی"  (home academicus)میدهد . از این رو تفکر انتقادی مقوله ای معطوف به فرد است . اما اندیشه انتقادی مفهومی متمایز است و به یک گفتمان جریان یا نیروی فکری گفته می شود . این جریان "پدیده ای جمعی " است و ایجاد "هویت جمعی " می کند. برای مثال مکتب فرانکفورت یک جریان یا گفتمان انتقادی است . برخی معتقدند با توجه به هویت انتقادی علم علم اساسا و دائما به تولید اندیشه انتقادی می پردازد . همان طور که خواهیم دید هابر ماس کارکرد تمامی دانشهای انسانی را رهایی بخشی از راه نقد می داند. برای مثال مایکل فیشر و جورج مارکز در کتبی با عنوان " انسان شناسی به منزله نقد فرهنگی "  (marcus ,1999)    نشان می دهند که انسان شناسی به مثابه یک رشته دانشگاهی در طول قرن بیستم مجموعه ای از گفتمان های انتقادی در زمینه نقد فرهنگی جامعه غرب تولید کرده است.
 
بارنت نقد (critique) و " نقادیت" ((criticality را نوعی فرهنگ می داند .یعنی آن مجموعه باورها و ارزشهایی که امکان تفکر انتقادی و تولید اندیشه انتقادی را فراهم می کند . بارنت برای نشان دادن رسالت اصلی دانشگاه یعنی نقد کردن یک نظام مفهومی دیگر نیز پیشنهاد می کند که برای شناخت فرهنگ نقد – یا چیزی که او نقادیت می نامد – در اجتماعات علمی بسیار سودمند است . او "خرد انتقادیگ " بازاندیشی انتقادی" (critical self – reflection) و " کنش انتقادی " ا از یکدیگر ا از یکدیگر تفکیک می کند . هدف خرد انتقادی نقد خرد و محصولات آن یعنی دانش و معرفت در صورتهای مختلف آن است . در باز اندیشی انتقادی ما به نقد "خود" می پردازیم. در حالی که کنش انتقادی ما معطوف به نقد جامعه است . بنابراین کل نهاد آموزش عالی سه رسالت انتقادی بر عهده دارد : نقد دانش . نقدخود و نقد جامعه ای که ما در آن قرار گرفته و زندگی می کنیم . نقد در رشته های علوم انسانی و اجتماعی وبه تعبیر دیلتای " علوم فرهنگی " از اهمیت بیشتری برخوردار است.
 
فرهنگ نقد یا فرهنگ رهایی بخش
هابر ماس در کتابی با عنوان "دانش و علایق انسانی" (habermas , 1978) به ارئه شناخت و تعریفی از کارکردهای علوم می پردازد که به گمان من برای شناخت اهمیت وجه انتقادی دانشهای انسانی و علوم فرهنگی بسیار مهم است . از این رو با اجازه شما در اینجا اندکی مبسوط تر به دیدگاه هابرماس و درسهای او می پردازم . یورگن هابرماس در کتاب "دانش و علایق انسانی" بر اساس معیارهای کارکرد ابزار و هدف سه گونه شناخت را از هم متمایز می کند.
·      شناخت تجربی _ تحلیلی یا شناخت علم (science): این نوع شناخت با کشف" قوانین " و شناخت قانونمندیهای هستی و جهان مادی سرو کار دارد و به انسان کمک می کند تا محیط را تحت کنترل تکنیکی خود درآورد. نفع یا تعلیقی که این شناخت برای انسان دارد تامین نیازهای مادی برای بقائ انسان است . فیزیک – علوم فنی و علوم اجتماعی از جمله این شناختها هستند . واسطه کسب این شناخت "کار" و "تجربه" است.
·      شناخت تاویلی _ تاریخی :این نوع شناخت با " فهم " متون تاریخی و کشف "معانی" نهفته در موقعیتها سرو کار دارد و "زبان" واسطه تحقق علمی این شناخت است . تعلیق یا نیاز بنیادینی که شناخت تاویلی به آن پاسخ میدهد نیاز به استمرار و تداوم تاریخی است.
·      شناخت انتقادی: این شناخت موقعیتهای فشارو روابط سلطه را نشان میدهد و نیاز یا تعلق مربوط به آن نیز نیاز به " آزادی " و " رهایی از سلطه " برای رسیدن به بهروزی است . در سطحی عام تر شناخت انتقادی ابزار تحقق " آرمانشهر " است. "اقتدار " واسطه تحقق نیاز به رهایی از راه شناخت انتقادی است . این معرفت به وساطت انتقاد از قدرت و از ایدئولوژی حاصل می شود. علومی مثل سیاست و اقتصاد به این سه دسته تعلق دارند . در این دسته از علوم تحلیلگر از راه تحلیل می کوشد تا از طریق محدود کردن حوزه قدرت و ایدئولوژی و انتقاد از آنها راه رهایی و آزادی از سلطه به ظاهر طبیعی آنها را هموار کند. در نظر او رسیدن به آزادی محتاج آن است که در زندان ودایع فرهنگی و الزامات آن نمانیم و با استمداد از یک " نظریه کلی مبتنی بر صلاح علمی" (universal pragmatics ) در حوزه عمل به وفاق و اجماع در عقاید و آرائ برسیم و منشائ و ریشه علایق و مناسبات اجتماعی آدمی را در خود زبان جستجو کنیم . هابرماس معتقد است اهداف رهایی بخش جز از راه شناخت اینکه چگونه افراد با هم تعامل و ارتباط متقابل برقرار می کنند میسر نمی شود.
 
اینکه آموزش عالی یا علوم فرهنگی چگونه از راه انتقادی به رهایی بخشی انسان مدد میرسانند پرسش اصلی ماست. تاریخ علم در جوامع صنعتی غرب گواهی است بر اینکه دانشگاه توانسته است امکان رهایی بخشی از راه نقد دموکراتیک کردن جامعه را فراهم سازد . جرارد دلنتی یکی از جامعه شناسان برجسته بریتانیایی اخیرا در کتابی با عنوان " دانش چالش انگیز : دانشگاه در جامعه دانش محور " (Delanty   , 2001) استدلال می کند که دانشگاه در جوامع صنعتی غرب توانسته است با ایفای رسالت انتقادی اش به دموکراتیزه تر کردن جامعه کمک می کند و مشارکت هر چه بیشتر مردم در شکل دادن به واقعیتها را افزایش می دهد . به اعتقاد دلنتی دانشگاه کلیسا یا معبد برای تبلیغ فرقه خاص نیست بلکه ایجاد فضای امن و آزاد برای بروز تمام ایده ها خلاقیتها و دانشهاست. از اینجاست که دانشگاه در خدمت دموکراتیزه کردن جامعه قرار می گیرد . از این رو به اعتقاد دلنتی دانشگاه دیگر صرفا تولید کننده دانش ابزاری و فنی و همچنین آموزش دهنده ایدئولوژی مورد نظر حکومتها نیست بلکه پاره ای از جامعه مدنی است که منابع و هدفهای غایی آن نه فرهنگ ملی و نه ایدئولوژی نخبگان بلکه خواسته های بی نهایت متکثر و متنوع همه مردم است . از این رو دانشگاه در جوامع صنعتی غرب دیگر تنها محل " علم " نیست بلکه پایگاهی برای فرهنگ نیز شده است .
بارنت در پاسخ به اینکه چگونه دانشگاه می تواند به ایفای رسالت انتقادی خود بپردازد به پیش شرطهای اجتماعی – سیاسی – فرهنگی و معرفتی اشاره می کند . استدلال می کند که علم برای اینکه بتواند رسالت انتقادی و رهایی بخشی اش را ایفا کند نیاز مند تحقق سه شرط است . شرط اول وجود هریک "چارچوب" یا یک سنت و گفتمان است که از درون آن استانداردها و معیارهایی که نقد باید بر اساس آن صورت بگیرد تعریف و تبیین شود . دومین شرط وجود یک فضای سیاسی _ اجتماعی است که اجازه و امکان تربیت انسان منتقد را بدهد و شرایطی فراهم سازد که نقد بتواند در موقع مقتضی تاثیر ضروری خود را بگذارد . سومین شرط وجود یک انگیزش یا تمایل  به نقادی در فرد است . اینکه فرد آمادگی و شجاعت لازم برای نقد کردن و شنیدن نقدها را در خود ببیند . بنابراین رسالت آموزش عالی نقادی کردن و شرایط توسعه نقادی نیز وجود چارچوب گفتمانی فضای سیاسی و اجتماعی مناسب و انگیزش فردی است . در چنین شرایطی است که دانشگاه می تواند به پیشرفت جامعه کمک کند و رسالتهایش را انجام دهد.
نقادیت در اجتماع دانشگاهی ایران
بحث نظری وتحلیلی در باره مفهوم فرهنگ نقد بیش از آنچه انتظار داشتم گسترش یافت و امیدوارم شما را خسته نکرده باشم . اکنون به بخش دوم سخنم که ارزیابی درباره وضعیت نقد در اجتماع دانشگاهی ایران است می پردازم.در اینجا چندان در صدد ارائه گزارشی توصیفی از وضعیت نقد در اجتماع دانشگاهی ایران نیستم . در اینجا لازم است به این نکته اشاره کنیم که دستیابی به شناختی عینی و روشن از وضعیت نقد در اجتماع دانشگاهی کار دشوار و پیچیده ای است زیرا نقادی از راههای مختلفی انجام میشود و تشخیص اینکه چه چیزی انتقادی است یا غیر انتقادی نیز ساده نیست . نقد یک ایده است که ایده یا ایده های دیگری را به چالش می کشد . ایده انتقادی مانند سایر ایده ها لاجرم به زبان کلمات یا تصاویر در غالب مقاله ، کتاب ، فیلم یا سخنرانی ارائه می شود . بنابراین برای شناخت وضعیت نقد در اجتماع دانشگاهی از چند معیار زیر می توان استفاده کرد.
·       نخست تشخیص " گفتمان های رقیب" است. به این معنا که چه گفتمان هایی سعی در نفی اصول و مبانی روش شناختی و معرفت شناختی یکدیگر دارد. و خود را به صورت بدیل و جایگزینی مناسب تر از دیگری مطرح می سازند. برای مثال در علوم اجتماعی غربی نظریه های ساختار گرایی ، کارکرد گرایی ، کنش متقابل نمادی ، تفسیر گرایی یا نگرش های مارکسیستی ،         نو مارکسیستی ، مدرنیستی و پست مدرنیستی هر کدام مدعاهای خاص خود را دراند و مدعاهای گفتمان های دیگر را به چالش می کشند . این نظریه ها هر کدام بر پایه سنتی استوار شده و از مفاهیم و رویکرد های روش شناختی و معرفت شناختی خاص خود دفاع می کنند .برای مثال معتزله و اشاعره روزگاری دو گفتمان رقیب فلسفی در بین متکلمین مسلمان بودند . یا در حال حاضر، اسلامی سازی دانش یک گفتمان رقیب برای علوم جدید که خاستگاه غربی دراند محسوب می شود.
اسلامی سازی دانش ، گفتمان رقیبی است که در تمام کشورهای اسلامی و حتی در بین مسلمانان غرب مطرح است . بنابراین یک راه برای شناخت وضعیت نقد رسیدگی به وضعیت گفتمان های رقیب و شدت وحدت چالش میان آنها است . در علوم اجتماعی ایران ما فاقد چنین گفتمان های رقیبی که دارای محتوای معرفت شناختی متمایز باشند هستیم ، و گفتمان های رقیب موجود نیز از رونق و نشاط اکادمیک کافی که بتواند انگیزه ای برای کشاندن افراد به عرصه فکر فراهم کند برخوردار نیستند.
·       عرصه دیگر برای شناخت وضعیت نقد دریک اجتماع علمی شناسایی سنت های انتقادی است . سنت ها یا رسوم انتقادی رویه هایی است که امکان شکل گیری ایده های نقادانه و همچنین امکان عرضه آن را فراهم سازد. برای مثال سنت " ردیه نویسی " و " شرح نویسی " در بین اندیشمندان مسلمان در سده های گذشته این امکان را فراهم می ساخت تا نویسندگان بتوانند از طریق آن به نقد آرای یکدیگر بپردازند. سنت های انتقادی گاهی در رویکرد های یک جامعه نسبت به علم و همچنین شیوه های یاد گیری آن شکل می گیرد.در اینجا مسئله این است که تا چه حد روش های آموزش علم یا نگرش های یک جامعه به علم امکان اندیشه یا ادیشیدن انتقادی را فراهم و میسر می سازد . برای شناخت این نگرش باید به تحلیل فرهنگی یک جامعه بپردازیم و مفروضات بنیادین آن جامعه نسبت به علم ، آموزش ، یادگیری و یاد دادن را بررسی کنیم .
·       عرصه دیگر شناخت میزان تولیدات فکری – انتقادی است که به صورت کتاب ، مقاله ، تک نگاشت تحقیقاتی ، فیلم های تحقیقاتی یا سخنرانی عرضه می شوند . برای مثال انتشار مجموعه نشریات کتاب ماه که اکنون غریب به یک دهه از عمر آنها می گذرد ، خود نشان دهنده وضعیت نقد و نقادی در ایران است .
به نظر می رسد با گسترش رشته های دانشگاهی ، افزایش تعداد دوره های تحصیلات تکمیلی ، گسترش دسترسی به منابع دسته اول از طریق اینترنت ، افزایش چشمگیر میزان نشر کتاب در کشور ، توسعه نهاد های علمی مدنی مانند انجمن های علمی و حرفه ای ، و همچنین با توجه به بازتر شدن فضای سیاسی و امکان صحبت آزادانه تر در عرصه عمومی طی یک دهه اخیر انتظار می رود که همه این عوامل باعث بهتر شدن وضعیت نقد و نقادی در کشور شده باشد.اما نکته این است که اگر چه پیشرفت هایی حاصل شده است اما با توجه به معیار هایی که بیان کردیم و با توجه به تجربه زیسته و شناخت شهودی که از اجتماعات علمی در ایران دارم معتقدم که همچنان به نحو بارزی فرهنگ نقد در اجتماعات علمی ایران رشد نیافته و نابه هنجار است .البه باید رد نظر داشت که مراد از رشد نیافتگی فقدان اندیشه انتقادی یا تفکر انتقادی در جامعه ایران و حتی اجتماعات علمی نیست. همانطور که گفتیم مفاهیم اندیشه انتقادی و تفکر انتقادی در جامعه ایران و حتی اجتماعات علمی نیست. همانطور که گفتیم مفاهیم اندیشه انتقادی و تفکر انتقادی از مفهوم نقد و فرهنگ نقد یا به تعبیر بارنت نقادیت متمایز است . منظر من در اینجا اینست که نقددر اجتماع دانشگاهی ایران عمومیت ندارد ، اغلب به صورت غیر رسمی صورت می گیرد ، هنجار های دموکراتیک و اخلاق مسئولیت در آن کمتر توسعه یافته است، و دارای سازمان یا به تعبیر بارنت سنت و گفتمان نظری معین نیست .میزان " بررسی کتاب " هایی که اعضای هیئت علمی دانشگاه ها نوشته اند یک شاخص کمی ساده برای نشان دادن میزان علاقه عملی استادان به نقد و نقادی است . مروری بر مطالب مجلات کتاب ماه به وضوح نشان می دهد اغلب این مطالب را دانشجویان تحصیلات تکمیلی یا نویسندگان غیر دانشگاهی نوشته اند. بررسی کتاب( BOOK REVIEW ) سنت جا افتاده در دانشگاه مدرن امروزی است . د رصورتی که فرد دانشگاهی بخواهد ایده ای را به چالش بکشد ، یکی از ساده ترین و در دسترس ترین راه های آن بررسی کتاب است .
سوالی که در اینجا مطرح است چرایی این امر است. یعنی : چرا فرهنگ نقد در ایران رشد نیافته است ؟ در ادامه سخنم تلاش می کنم دید گاه های مختلفی را که در این زمینه وجود دارد ارائه و اجمالا" بررسی کنم.
با توجه به شروطی که بارنت برای رشد فرهنگ نقد و نقادیت ذکر کرد سه دید گاه در مورد رشد نیافتگی فرهنگ نقد در اجتماعات علمی ایران می توان ذکر کرد در اینجا این سه دید گاه را به نحو اجمال بیان می کنم .
 
1.      فقدان چارچوب یا گفتمان نظری که در درون آن نقادیت رشد کند :
تاریخ علم نشان می دهد که تولید و توسعه علم مستلزم وجود و شکل گیری سنت نقد در یک جامعه است دکتر مهدی محقق در مقاله ای به نام " فلسفه در جهان اسلام " حادثه ی تاریخی را نقل می کند که بیان گر اهمیت نقد در قرون نخست اسلام است . در این قرون که دوره طلایی تمدن اسلامی است علم بسیار رشد می کند. وی درباره این قرون می نویسد :
"دانشمندان اندیشه های مخالف را تحمل می کردند و مجال رد و نقض شکوک را باز می گذاشتند.برای مثال می توان داستان ابوالحسن سوسنگردی را یاد کرد که می گوید من پس از زیارت حضرت رضا(ع) به طوس نزد ابوالقاسم کعبی به بلخ رفتم و کتاب الانصاف فی الامامه ابن قبه رازی را به او نشان دادم . او کتابی به نام المسترشد فی الامامه در رد آن نوشت سپس من آن را به ری نزد ابن قبه آوردم . او کتابی به نام المشتبثت فی الامامه را نوشت و المسترشد را نقض کرد و من آن را نزد ابولقاسم آوردم .او ردی بر آن به نام نقض المشتبثت نوشت و چون به ری برگشتم ابن قبه از دنیا رفته بود."و بعد دکتر محقق ادامه می دهد که " و بر همین پایه دانشمندان معتقد بودند که مطالب علمی در پهنه عرضه بر مخالفان و میدان رد و ایراد صفا و جلوه خود را پیدا میکند . چناچه ناصر خسرو گفته است :
با خصم گوی علم که بی خصمی                     علمی نه پاک شد نه مصفا شد
زیرا که سرخروی برون آمد                           هر کو به سوی قاضی شد
با افول تفکر انتقادی چراغ علم در جوامع اسلامی نیز کم سو می شود . اما در دنیای غرب با رشد تفکر سنت انتقادی که گفته می شود منشاء آن به اکادمی افلاطون می رسد ."( مایرز ، 7:1383) علم توانست به وضعیت کنونی برسد . علوم جدید – به خصوص علوم انسانی و اجتماعی – خاستگاه غربی دارند و مباحث معرفت شناختی و روش شناختی این رشته ها بر خاسته از شرایط تاریخی و اجتماعی مدرنیته غربی بوده است .در نتیجه مباحث بنیادینی مانند عینیت در دانش های انسانی ، امکان وضع قانون در این رشته ها ، نزاع بر سر تفسیری یا تبیینی بودن کنش های انسانی ، نزاع بر سر جایگاه عاملیت و ساختار، رابطه خود و دیگری ، و مسائلی از این قبیل اساسا" نمی توانند در کشورهای دیگر میوه های معرفتی بدهد چناچه تا کنون هم نتوانسته اند. در ایران از ابتدای پیدایش رشته های علوم انسانی و اجتماعی اولین رسالتشان بیش از هر چیز انتقال این دانش ها به کشور به مثابه پاره ای از محصولات عصر جدید و دنیای مدرن تلقی می شد. بنیان رشته های دانشگاهی در ایران مانند دیگر جوامع غیر غربی ریشه در سیاست های دولت در زمینه تاسیس دانشگاه ، تربیت نیروی تکنوکرات و تکنسین های اجتماعی و فرهنگی برای دستگاه دیوانسالاری و اجرای برنامه های توسعه دارد.از این رو این دانشها  عمدتا در چارچوب ایدئولوژی و خواسته های دولت شکل گرفته و رشد یافته اند.دولتها نیز اغلب دغدغه معرفتی ندارند بلکه به دنبال دانشهای کاربردی هستند که به حکمرانی بهتر آنها یا تثبیت قدرتشان کمک کند نه آنکه به نقد آنها بپردازد یا اینکه علمی تولید کند که برای دولت سودمند نباشد .با توجه به این نکته میبینیم که تحقیقات اجتماعی در ایران عمدتا حول طرحهای سفارشی دستگاه دولتی انجام می شود.همین امرپیامدهای مهمی برای رشته های دانشگاهی داشته است. از جمله اینکه تحقیقات اجتماعی عمدتا به بررسیهای پیمایشی توصیفی و کمی محدود شده است.و جامعهشناسان نیز به آماردانان ومترجمانی تبدیل شده اند که عمده توانشان را صرف تالیف و ترجمه متون آموزشی برای انتقال دانشهای انسانی غربی به کشور کرده اند.یا کارشناسان آماری که داده های آماری را از مجموعه ای از موضوعاتی که دولت خواستار آن است گردآوری می کنند. به عبارت دیگر دانشگاه از طرف دولت به منظور تربیت انسان منتقد مدرن تاسیس نشده بودبلکه عکس آن منظور بوده است.
 
2.فقدان فضای سیاسی و فرهنگی مناسب برای نقد:
یکی از پیش شرطهای توسعه علوم انسانی و فرهنگی وجود آزادی و استقلال دانشگاهی است.این نکته است که اغلب نظریه پردازان این مسائل درباره آن اتفاق نظر دارند.در کشورهایی که تاریخ وتجربه طولانی از نظامهای غیر دموکراتیک دارند اغلب نظام دانشگاهی آنها فاقد آزادی و استقلال هستند. در نتیجه نقددر این نظامها به سهولت امکان رشد نمی یابد چرا که هزینه سیاسی آن بسیار بالا است .اگرچه نباید وزن این عامل را بیش از اندازه واقعی اش دانست .به اعتقاد من در حال حاضر به اندازه ای که آزادی بیان وجود دارد به همان اندازه فرایند نقد در جامعه دانشگاهی رشد نکرده است اما سهم این عامل را در کنار عوامل دیگر باید دید و ارزیابی کرد.
 
3.فقدان انگیزه فردی :
فرهنگ عمومی جامعه تعلیم و تربیت خانواده و نظام مدرسه باید تفکر انتقادی را به مثابه یکی از ارزشهای مهم تربیتی و شخصیتی در افراد جامعه درونی سازد تا افراد انگیزه درونی لازم برای نقد کردن و نقدپذیری داشته باشند. در غیر اینصورت حتی با وجود آزادی و استقلال دانشگاهی و مهیا بودن سایر عوامل همچنان مشکل رشد نایافتگی اندیشه انتقادی برجای خواهد بود. انگیزه به معنای وجود علاقه به تفکر انتقادی در درون فرد است .به تعبیر چت مایرز "تا زمانی که شاگردان انگیزه برای به کار گیری تفکر انتقادی نداشته باشند تعلیم چارچوبی برای تجزیه وتحلیل کار عبث و بیهوده ای خواهد بود."(مایرز همان:15)  این سخن آلفرد نورث وایتهد بسیار برای معلمان می تواند آموزنده باشد که می نویسد:"بدون علاقه رشد فکری امکان نخواهد داشت .علاقه جزئ لاینفک توجه و درک کردن است.می توان از طریق تنبیه یا فعالیت های لذت بخش در افراد ایجاد علاقه کرد اما بدون علاقه پیشرفتی وجود نخواهد داشت." مایرز به نقل از جان هولت از صاحبنظران تعلیم و تربیت می نویسد برای اینکه در دانشجویان علاقه وانگیزه ایجاد کنیم لازم نیست کار خاصی انجام دهیم بلکه صرفا دانشجویان را از "انجام کارهایی که آنها را احمق و کند ذهن بار می آورد بپرهیزیم."
 
از طرف دیگر وجود نظام پاداشهای اجتماعی و اقتصادی نیز می تواند انگیزه های بیرونی برای افراد  فراهم سازد.متاسفانه در وضعیت کنونی جامعه ما انگیزه های درونی و انگیزه های بیرونی لازم و کافی که به نحو قوی و موثر افراد را به نقد و نقادی بکشاندکمتر وجود دارد . برای جلوگیری از اطاله کلام از بیان تفصیلی تجربه ها و مصادیق می گذرم. اما هریک از ما با این فقر یا فقدان انگیزه اغلب دانشگاهیان به طرح مباحث انتقادی و نگارش مقالات انتقادی در زمینه کتابها و تولیدات فکری همکاران مان آگاهی داریم.
 
به اعتقاد من برای شناخت وضعیت نقد در اجتماعات دانشگاهی ایران ما نیازمند یک بررسی تجربی هستیم که بتواندبا توجه به سه محوری که توضیح دادیم به ما اطلاعات قابل اعتماد بدهد. تلاش من در اینجا بیش از هر چیز گشودن باب بحث و طرح مسئله بود.به هر حال ما امروزه با مسئله و مشکلی به نام فقر تفکر انتقادی و فقدان روحیه نقادی در اجتماعات علمی در کشورمان مواجه هستیم. وهر گونه توسعه ای در این زمینه تولید علم وحتی آموزش و کاربست علم مستلزم توسعه فکری و روحیه نقادی است. در پایان مایل بودم به این پرسش بپردازم که برای حل این مشکل چه باید کرد .با توجه به طولانی شدن سخنم به صورت فهرست وار به چند نکته در این زمینه اکتفا می کنم.لازمه توسعه نقد ونقادی در اجتماعات علمی ایران نکات زیر است :
·         شناخت جایگاه نقد در اجتماعات علمی.برای این منظور باید مباحث نظری و تحقیقات تجربی در زمینه نقد گسترش یابد.
·         توسعه فرهنگ نقد و تفکرانتقادی در دانشگاههای کشور به منزله روشی برای تولید واشاعه و کاربست دانش.
·         آموزش و گنجاندن مباحث نقد در نظام آموزش مدرسه ای و دانشگاهی کشور .تفکر انتقادی یک رویکرد به آموزش وپژوهش علم است.باید این رویکرد در کلیت نظام آموزشی کشور گنجانده شود.
·         توسعه ابزارها و امکانات نقد مانند مجلات ویژه نقد کتاب یا برگزاری همایشها و کنفرانسها وگردهمایی های ویژه نقد وتفکر انتقادی.
·         اشاعه نقد و نقادی به منزله یک ارزش در فرهنگ عمومی جامعه. در این زمینه رسانه ها و مطبوعات کشور می توانند سهم مهمی داشته باشند.
·         ارائه پاداشهای معنوی و مادی به فعالیتهای انتقادی فکری در دانشگاهها مانند پذیرش مقالات انتقادی به عنوان مقاله علمی و پژوهشی در فرایند ارتقائ استادان.با پرداخت پاداشهای مادی قابل توجه به نوشته های انتقادی.
·         وضع قوانین و زیرساختهای حقوقی لازم برای دفاع از ارزشهای معنوی ومادی فعالیتهای فکری انتقادی در دانشگاههای کشور.
 
از میان راهکارهای فوق آموزش نقد و تفکر انتقادی مهمترین آنهاست.امروزه حتی در کشورهایی که از سنت قوی انتقادی برخوردار هستند تفکر انتقادی را به دانشجویان آموزش میدهد. برای مثال در نظام دانشگاهی کالیفرنیا دانشجویان موظف اند قبل از فارغ التحصیلی درسی را در تفکر انتقادی بگذرانند. کالج آلورنو در ایالت ویسکانسین مهارتهای مختلف مربوط به تجزیه و تحلیل و نقد را در برنامه های درسی خود گنجانده است.(مایرز همان :8) مورتون هانت از متخصصان تعلیم و تربیت نشان داده است بشر استعداد فطری برای اندیشیدن دارد و انسانها ذاتا "مخلوقات مفهوم سازند" و می توانند به نحو ذاتی به رده بندی کردن و عمومیت دادن و راههای دیگر فهم عالم بپردازند. اما علی رغم ذاتی بودن تفکر او تاکید می کند که "راههای ویژه فهمیدن عالم آموختنی است." (مایرز 18)
اما باید در نظر داشت که تفکر انتقادی در کنار دروس دیگر دانشگاهی نیست .بلکه در تمام دروس می توان به آموزش تفکر انتقادی پرداخت. تفکر انتقادی یک فرایند و شیوه اندیشیدن است که در تمام دروس رشته ها و موضوعات می تواند و بایسته است که به کار بسته شود. از این رو هر کلاسی می تواند نوعی آموزش تفکر انتقادی باشد. مهم این است که استادان بیاموزند که ضروری است شیوه تفکر انتقادی را آموزش ببینند و آموزش بدهند.توصیه ای که اغلب متخصصان تعلیم و تربیت به استادان و معلمان در آموزش تفکر انتقادی می کنند این است که استادان به جای تاکید بر افزایش اطلاعات دانشجویان به آموزش فرایند تفکر انتقادی بپردازند.یک بررسی تجربی در چهار دانشگاه نشان داده است استادان برای آموزش تفکر انتقادی به میزان 30 تا 40 از حجم و محتوای درسیشان کاسته اند. این استادان متذکر شده اند "ارزش پاداشی که از طریق مشاهده پیشرفت چشمگیر شاگرداندر قوای فکریشان دریافت کرده اند بسیار بیشتر از گناهی بود که برای کاهش محتوای درس احساس میکردند." (مایرز همان :67) علاوه بر ایجاد تعادل بین محتوا و فرایند به اعتقاد من مباحثه و گفت و گو بهترین استراتژی برای بسط تفکر انتقادی است.
  • حامد فکوری

1 - 7  ??????????????????????????????????????????????????????????

  • حامد فکوری

من از شیمی آموختم که هر چه فاصله ما از مرکز افرینش و خالق هستی بیشتر باشد نیستی ما آسانتر خواهد بود همانطوری که جدا کردن الکترون از دورتری

  • حامد فکوری


سال ۷۶ : آنتن دهی ش چطوره؟

سال ۷۹ : چقدر شارژ نگه میداره؟

سال ۸۲ : دوربینم داره؟

سال ۸۵ : دوربینش چند مگا پیکسله؟ ... صداش چطوره؟

سال ۸۸ : تاچه؟یا از این معمولیاس؟

سال ۹۱ : اندرویده؟

سال ۹۴ : هوشمنده؟ یا معمولیه؟

سال ۹۷ : اخلاقش چطوره؟!

سال ۱۴۰۰: درکت میکـنــه ؟! یا نه؟

سال ۱۴۰۳: به اندازۀ کافی بهت توجه میکنـه؟

یا میخوای باهاش به هم بزنی؟!!!!!

  • حامد فکوری


معذرت میخواهم فیثاغورس/ پدر سخت ترین معادلات ست!


معذرت میخواهم نیوتن/ راز جاذبه، مادر است!


معذرت میخواهم أدیسون/ اولین چراغهای زندگی ما، پدر مادر هستند!


  • حامد فکوری
1-در صورتی که حرکت نقطه ی متحرک را دنبال کنید تنها یک رنگ میبینید!(صورتی)

2-حالا لحظاتی به علامت + در وسط دایره خیره شوید نقاط متحرک را پس از لحظاتی به رنگ سبز خواهید دید!

3-حالا زمان بیشتری را بر روی علامت + تمرکز کنید بعد از لحظاتی تمام نقاط صورتی محو می شوند!!!


  • حامد فکوری